ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی الجزایریتبار، سال ۱۹۹۳ طی سخنانی در دانشگاه کالیفرنیا، که بهشکل دراماتیکی شبیه سخنان فرانسیس فوکویاما درباره پایان تاریخ بود، به فروپاشی اندیشه مارکسیستی و مرگ تدریجی آن اذعان کرد. به قول او، با وجود اهمیت گفتمان فلسفی مارکسیستی در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، مارکس چیزی نیست جز نقابی بر چهرهی در حال نابودی اروپای کهنی که خودش از آن آمده است.
طی چند سال اخیر، بهویژه با همهگیر شدن ویروس کرونا و نزدیک شدن یکم ماه می (روز جهانی کارگر) و سالروز تولد کارل مارکس (پنجم ماه می)، هر بار موجی از یک توهم خوشبینانه برمیخیزد که مارکس را ناجیِ انسان از مخمصههای سرمایهداری و پیامدهای شکستِ آشکارِ جهانیسازی در نجات جامعه از آسیبها و ویروسها معرفی میکند.
هر بار هم این موجها، چه از سر اتفاق و چه از روی عمد، به افشای حوزهای فراموششده از زندگی مارکس میپردازند؛ بهویژه آن حوزههایی که مربوط به اشتیاق او به جهان عرب و بهطور کلی شرق است.
سرما و رطوبت هوا با شرایط او سازگاری نداشت، بنابراین نزدیکان به او توصیه کردند که دوره نقاهت خود را در پایتخت الجزایر سپری کند؛ جایی که خورشید تابان و آرامشی دارد که ویژهی شهرهای شمال آفریقاست
اینگونه است که درباره علاقه مارکس به الجزایر تحت استعمار فرانسه، آن هم بعد از انتشار نظریاتش در سال ۱۸۵۳ درباره شیوه تولید و مالکیت در آسیا بر اساس نتایج مطالعهاش روی استعمار انگلستان در هند، و همچنین درباره دلایل بازگشت مداوم شبح مارکس پرسشهایی پیش میآید. آیا بهقول مهدی عامل نزد مارکس دل به شرق تعلق دارد و ذهن به غرب؟ یا اینکه کشورهای فقیر جنوب جهان همواره جاهطلبیهای ذهن شرقشناس را برمیانگیزند؟
موریسکی در الجزایر
سفر مارکس به الجزایر سالها در سایهی فراموشی ماند، تا جایی که بدگمانیهای بسیاری را برانگیخت و نزدیک بود اعتبار او را خدشهدار کند. آثار کمشماری هستند که جزئیات این سفر برقآسای ۷۲روزه را دنبال کرده باشند. برای نمونه میتوان به تحقیقات عبدالعزیز بوباکیر اشاره کرد که کوشید ابهامات این سفر را با شرح مراحل مختلف آن برطرف کند.
کارل مارکس در ساعت سه بامداد ۲۰ فوریه ۱۸۸۲ با کشتی «سعید» (steamer Le Saïd) برای سفری درمانی به توصیهی پزشکان و دوست وفادارش فردریش انگلس به بندر الجزیره رسید. جسم مارکس از دوران جوانی به دلیل بحرانهای تنفسی بیمار بود و این وضعیت با شوک ناشی از مرگ همسرش جنی فون وستفالین شدت گرفت. سرما و رطوبت هوا با شرایط او سازگاری نداشت، بنابراین نزدیکان به او توصیه کردند که دوره نقاهت خود را در پایتخت الجزایر سپری کند؛ جایی که خورشید تابان و آرامشی دارد که ویژهی شهرهای شمال آفریقاست.
الجزایر با هوای معتدل و مطبوعی که انتظارش میرفت از مهمان خود پذیرایی نکرد. نفیسه دویده، پژوهشگر الجزایری، در پایاننامه خود آورده که وضعیت جوی ناپایدار و طوفانی باعث شد مارکس از اینکه پایتخت الجزایر را به شهر بسکَره در جنوب این کشور ترجیح داده پشیمان شود.
در واقع مارکس در این سفر تنها نبود و از همراهی قاضی فرانسوی آلبر فرمیه (Albert Fermé) که از دوستان خانوادگیاش بود و قبلا در انگلستان یکدیگر را دیده بودند بهره میبرد. در دانشنامه آفریقای شمالی نوشته شده که آلبر فرمیه در آن زمان برای کار در دادگاههای الجزایر به این کشور منتقل شده بوده است. مارکس پس از ورودش به الجزایر دو شب را در هتل شرق الکبیر (le Grand Hôtel d'Orient) مهمان او بوده و سپس به هتل پانسیون ویکتوریا (Hôtel Pension Victoria) در شمال محله مصطفی رفته است.
این محله نهتنها به دریا، بلکه به مناظر مهم شهر از جمله رشتهکوههای سرزمین قبایلی و کوهستان جُرجُره که مارکس انتظار دیدنش را میکشید نیز مشرف بود. مارکس نگاهش را به اعماق سرزمین قبایلی دوخت و مطالعه تحلیلی عمیقی درباره نظام مالکیت جمعی زمین در این سرزمین کرد و دربارهاش نوشت که «تحت نفوذ اعراب از شیوه بدوی مالکیت طایفهای دور شده است».
رضایت مارکس در نامهنگاریهایش با انگلس مشهود است. او در این نامهها از اقامتش در محله موریسکی (des villas mauresques) که فرصت مشاهده از ارتفاعات «مملو از رایحه گیاهان معطر و بررسی اختلاط حاصلخیز قارههای اروپا و آفریقا» را برایش فراهم کرده ابراز خوشحالی میکند. دقت مشاهده مارکس در نوشتههایی که درباره پارک گیاهشناسی و باغ تجربی حامه و موزهها و کاخهای قصبه نوشته میتواند برای پژوهشگران بسیار مفید باشد.
خنجر عربی
جالب است كه فردریش انگلس در مجله New American Cyclopedia مقالهای درباره مسئله الجزایر منتشر کرده و تحریریه مجله روایتهای قهرمانی امیر عبدالقادر در نبردهای آزادیبخش الجزایر را از آن حذف نموده است. در لایههای زیرین این دیدگاه مثبت و همدلانه مارکس و انگلس به مسائل مغرب عربی مناقشهای خشونتآمیز دربارهی رویکرد استعماری و پر از استکبار غرب به شرق پنهان است که بحثهای فرهنگی و روانی عمیقی را بهدنبال دارد.
همانطور که محقق آلمانی مارلینا وسپر (Marlene Vesper) اشاره میکند، نتیجهی سفر مارکس به الجزایر عاری از احساس برتری نسبت به کل «مسئله شرق» نبود. شاید داستان «خنجر الجزایری» که مارکس به رفیقش انگلس داد، بهترین شاهد برای تولید مستمر ذهنیت شرقشناسانه باشد.
او در طول اقامت خود در الجزایر، با تکیه بر دانش گستردهاش، یادداشتهای مطبوعاتی متعددی را برای چندین نشریه فرستاد و ترجیح داد مقالاتش را با نام «مغربی» یا «پیرمرد مراکشی» امضا کند
مارکس در نامهای به انگلس درباره خطر مسلمانانی هشدار میدهد که معتقدند «کافر باید فوری با خنجر سر بریده شود» و تردیدی درباره پایان دادن به زندگی هیچ مسافری ندارند. او به این هم بسنده نکرد و در یکی از نامههایش دربارهی نحوه اعدام شیخ بوعمامه توسط فرانسویها با طعنه و تمسخر حرف میزند.
مارکس با وجود اینکه در آن زمان در الجزایر بود، اشتباهات فاحشی مرتکب شد و نفهمید که ماجرای بوعمامه در چندین روزنامه معروف فرانسوی آن زمان مانند «الاخبار»، «لا پتی کلن» و «مانیتور» منتشر شده است. او متوجه نشد بوعمامهای که سالها بعد در مراکش جانش را از دست داد، اصلا اعدام نشده است. گویی مارکس در بند ترسش از نژاد عرب بوده، تا جایی که این نژاد را شیطانی جلوه میدهد و حق دفاع از هویت و سرزمینش را انکار میکند. مارکس در دام این ترس گرفتار میشود و دفاعش از رنجهای پرولتاریا فقط به کارگران کارخانههای اروپا و دهقانان مزارع این قاره محدود میماند.
زمین بایر
قابل درک است که بیماری کارل مارکس در دوران پیری وادارش به اقامت در الجزایر کرده باشد؛ مارکس از بیماریهای مزمن تنفسی رنج میبرد، سرفههای شدید داشت، زیاد سیگار میکشید و مشروبات الکلی مینوشید. شاید علت همه اینها انزوای دائمی و مشغولیت همیشگی او به نوشتن کتابهایش بوده است.
مارکس بهخاطر عقایدش همهجا یک مجرم تحت تعقیب بود و اولین بار نبود که پشت اسم مستعار پنهان میشد. او در طول اقامتش در پاریس نام مسیو رامبوز (Monsieur Ramboz) را برگزید و مجبور بود نامههایش را در لندن با نام ای. ویلیامز (A. Williams) امضا کند. شاید به همین دلیل دوستانش در آلمان ابایی نداشتند که او را به کنایه از پوست تیره، موهای مشکی مجعدش و «هیکل شرقی و پاهایی که به نسبت بدنش کوتاه بودند» مور (Der Mohr) یا «زمین بایر» خطاب کنند. در واقع مارکس تقریباً مشابه آبوهوای شمال آفریقا، خانه موقت او در الجزایر، به نظر میرسید.
کارل مارکس با ذهن تکرار نشدنی خود از این ظاهر زشت و مضحک فراتر رفت و مخالفانش را با آفرینش اندیشههایی بدیل مقهور کرد. او در طول اقامت خود در الجزایر، با تکیه بر دانش گستردهاش، یادداشتهای مطبوعاتی متعددی را برای چندین نشریه فرستاد و ترجیح داد مقالاتش را با نام «مغربی» یا «پیرمرد مراکشی» امضا کند.
درباره سفر مارکس به الجزایر تردیدهایی نیز وجود دارد. از جمله میتوان به ادعای عبدالرحیم منار اسلیمی، پژوهشگر مراکشی، درباره اقامت مارکس در روستای امینتانوت از توابع استان شیشاوه اشاره کرد که در صورت حقیقت داشتن میتواند اقامت مارکس از ۲۰ فوریه تا دوم ماه می سال ۱۸۸۲ در الجزایر را رد کند. یکی از استدلالهای منار برای ادعایش این است که منطقه امینتانوت بزرگترین کلینیکهای تخصصی برای درمان وضعیت پیچیدهی بدن بیمار و پیر کارل مارکس را داشته است.
بت واره کشنده
گهگاه در جهان عرب ، اگر نگوییم در بیشتر موارد، بحث از پرسشهای اساسی مطرح شده در اندیشه مارکسیستی به سمت نظراتی در مورد حواشی زندگی مارکس منحرف میشود. شاید به دلیل سویههای الحادی فلسفه مارکسیستی است که هر زمان در جایی از جهان عرب بازار ایدئولوژی مارکسیستی گرم شده، بلافاصله به سردی گراییده و بهسرعت فروپاشیده است.
میتوانیم شکست فاجعهبار احزاب کمونیست در شرق و غرب را به چشم ببینیم. حتی زمانی که انقلابهای بهار عربی به این احزاب فرصت ظهور و رشد دادند، آنها در همه انتخاباتها شکست خوردند. چگونه جهانی که به روی انقلابها آغوش گشوده میتواند در بند جریانهای مرتجع مذهبی مانند اخوان المسلمین و سلفیها گرفتار شود؟ یک نگاه گذرا کافی است تا افراطگرایی فزاینده، جنگهای فرقهای و فقدان تقریباً کامل رقابت دموکراتیک برای به دست آوردن قدرت را ببینیم. نتایج تلخِ بهآزمون گذاشتنِ اقتصاد سوسیالیستی در کشورهای مغرب عربی باعث شده نسلهای بعدی از تکرار تاریخ بترسند.
آیا این مخمصه به خودی خود ذاتی اندیشه مارکسیستی است یا ناشی از بازنمایی و تبیین ضعیف این اندیشه؟ در واقع مارکسیسم حتی در حیاطخلوت خود نیز ضعیف شده و توسط گرایشهای تجدیدنظرطلب از هم پاشیده است. به نظر میرسد شکستهای اندیشه مارکسیستی در جهان عرب عمدتاً ناشی از تبدیل جریانهای سیاسی عرب معاصرِ مارکس به نوعی ادبیات صلب و نقدناپذیر است.
عبدالعزیز بوباکیر، اندیشمند الجزایری، میگوید اعراب «به جای اینکه تفکر خود را با این نظریه تطبیق دهند، آن را به بتوارهای تبدیل کردند که جهان را با آن تفسیر کنند. در حالی که مارکس خواستار تغییر جهان بود، اینجا ایدئولوژی بر علم چیره شد و حزببازی بر آزادی».
مارکس قبل از کوتاه کردن ریشی که به اعتراف خودش متعلق به «پیامبران» است، عکسی از خود ثبت کرده تا برای دخترش بفرستد. تراکم معناییِ این تصویر میتواند مفهومِ بازنمایی در کتاب «اشباح مارکس» ژاک دریدا را توضیح دهد
مهدی عامل، در شرح مواجهه خود با نگرش ادوارد سعید به مارکس، میگوید آنچه باعث میشود مارکس به جای فرار از منطق اندیشه شرقشناسانه در دام آن بیفتد این است که «رویکرد معنوی به شرق تنها رویکردی است که میتواند با ابژهی خود یکی شود» و این رویکرد، از نظر مهدی عامل، «حاصل نوعی آگاهی ایدهآلیستی از تاریخ است که خود نتیجهی جریان یافتنِ تاریخ در یک پویاییِ عینیِ مبتنی بر ماتریالیسم دیالکتیکی است؛ حرکتی خارج از آگاهی و اراده انسانها و حتی بر ضد آن.»
تری ایگلتون، اندیشمند مارکسیست انگلیسی، با اشاره به اینکه اندیشه مارکسیستی ابزارهای کارآمدی برای مقابله با آسیبهای ایدئولوژی و ازخودبیگانگی انسان دارد، در نقد این اندیشه درباره شیوههای عملی هشدار میدهد که قادر به نجات انسان از خطر مومیایی شدن در قالبهای سفت و سختی که مناقشه را صرفا در اختلاف بین بورژوازی و زحمتکشان صورتبندی میکنند نیست. یادمان نرود که پاپ پیش از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و تکهتکه شدن کمونیسم در اروپای شرقی، گویی در مواجهه با خطری بزرگ، ندا سر داد که «ما خدا را در مدارس خود میخواهیم، ما خدا را در خانههایمان میخواهیم، جلوی این کمونیسم را بگیرید.»
آخرین تصویر مارکس در الجزایر خیلی چیزها را خلاصه میکند: او به تنهایی جلوی عکاس ایستاده و میدانیم که پشتش یک آرایشگاه است. مارکس قبل از کوتاه کردن ریشی که به اعتراف خودش متعلق به «پیامبران» است، عکسی از خود ثبت کرده تا برای دخترش بفرستد. تراکم معناییِ این تصویر میتواند مفهومِ بازنمایی در کتاب «اشباح مارکس» ژاک دریدا را توضیح دهد؛ مارکس نقاب ایدئولوژیک خود را برمیدارد و در نهایت آن را رها میکند. او یک سال پس از سفرش به الجزایر میمیرد و با بسیاری از اسرارش در لندن به خاک سپرده میشود.
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
Mohammed Liswi -
منذ 3 أيامأبدعت بكل المقال والخاتمة أكثر من رائعة.
Eslam Abuelgasim (اسلام ابوالقاسم) -
منذ 3 أيامحمدالله على السلامة يا أستاذة
سلامة قلبك ❤️ و سلامة معدتك
و سلامك الداخلي ??
مستخدم مجهول -
منذ 5 أياممتى سوف تحصل النساء في إيران على حقوقهم ؟!
مستخدم مجهول -
منذ 6 أيامفاشيه دينيه التقدم عندهم هو التمسك بالتخلف
مستخدم مجهول -
منذ 6 أيامعظيم
Tester WhiteBeard -
منذ أسبوعtester.whitebeard@gmail.com