شاركوا في مهمّتنا،
بل قودوها

اشترك/ ي وشارك/ ي!
‏«دیوانه»، «خون‌خوار» و «ابن مرجانه»... صفت‌هایی که مردم عرب برای ‏تحقیر حاکمان به‌کاربرده‌اند

‏«دیوانه»، «خون‌خوار» و «ابن مرجانه»... صفت‌هایی که مردم عرب برای ‏تحقیر حاکمان به‌کاربرده‌اند

انضمّ/ ي إلى مجتمع "قرّائنا/ قارئاتنا الدائمين/ ات”.

هدفنا الاستماع إلى الكل، لكن هذه الميزة محجوزة لمجتمع "قرّائنا/ قارئاتنا الدائمين/ ات"! تفاعل/ي مع مجتمع يشبهك في اهتماماتك وتطلعاتك وفيه أشخاص يشاركونك قيمك.

إلى النقاش!

فارسی

الثلاثاء 26 أكتوبر 202104:12 م

در طول تاریخ اسلامی، مردم با انگیزه‌های سیاسی و برای خوار و خشمگین ‏کردن برخی ‏خلفا، شاهان، والیان و سیاستمداران صفت‌ها و القابی را به آن‌ها ‏نسبت داده‌اند. این روش ‏مردمانی بود که توان مقابله با حاکم سرکوبگر خود را ‏نداشتند.‏

امویان؛ ویژگی‌های شخصیتی و سیره‌ی مادران

نخستین سیاستمدار اموی که القاب زشتی به او نسبت داده شد، معاویه ابن ‏ابی‌سفیان (680–‏‏603)، نخستین خلیفه و مؤسس حکومت بنی‌امیه بود.‏

فؤاد صالح السید، در کتاب «فهرست القاب سیاستمداران اسلامی و عربی» ‏می‌نویسد که ‏معاویه را «فرزند زن جگرخوار» لقب داده بودند؛ زیرا مادر او ‏‏«هند دختر عتبه بن ربیعه» ‏بود، یعنی همان زنی که در جنگ احد جگر «حمزه ‏بن عبدالمطلب» عموی پیامبر را از شکم ‏او خارج کرد و جوید.‏

مروان بن حکم بن ابی العاص (686–623) چهارمین خلیفه‌ی اموی نیز از ‏این‌گونه صفات ‏بی‌نصیب نبود و اگر کسی می‌خواست در نکوهش او سخن بگوید ‏او را «ابن الزرقاء» لقب ‏می‌داد. بر اساس برخی روایت‌های تاریخی، «زرقاء» ‏‏(آبی) لقب مادربزرگش بود. او در ‏دوران جاهلیت از زنان بدکاره‌ای بود که ‏معمولاً در آن زمان از پرچم آبی‌رنگِ بالای در ‏خانه‌هایشان شناخته می‌شدند.‏

مروان بن حکم را «ابن الطرید» (فرزند مرد رانده‌شده) نیز لقب داده‌اند. به ‏نوشته‌ی فواد ‏صالح السید، پدر مروان توسط پیامبر از مدینه رانده شد و به همین ‏دلیل او را ابن الطرید ‏می‌گفتند.‏

به نوشته السید، عبدالملک بن مروان بن الحکم (705–646)، پنجمین خلیفه‌ی ‏اموی نیز به ‏همین منوال با دو لقب نکوهیده شد. این خلیفه‌ی اموی به دلیل بُخل و ‏حرص زیاد «رشح ‏الحجر» (غربال) -کنایه برای اشاره به شخص خسیس- لقب ‏گرفته است.‏

ابوالقاسم عبدالملک الحضرمی، در کتاب «کمامه الزهر وصدفه الدرر» آورده ‏است که این ‏خلیفه «ابی الذبان» -آنکه دورش را مگس زیادی گرفته باشد- نیز ‏خطاب می‌شد. او می‌گوید ‏دلیل این صفت «بوی بد دهان او بود و گفته شده است ‏که از لثه‌ی او خون جاری می‌شد و ‏مگس بر آن می‌نشست».‏

موقعیت هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه‌ی اموی (743–691) از پیشینيان‌اش ‏بهتر نبود. به ‏نوشته‌ی صلاح‌الدین خلیل بن ایبک الصفدی در کتاب «الوافی ‏بالوفیات» هشام بن عبدالملک ‏به «السرّاق» (دزد) ملقب بود؛ زیرا هرگونه ‏پرداخت اموال به اهل مدینه را برای دو سال ‏متوقف کرد و تنها یک‌بار پیش از ‏مرگش به آنان مالی پرداخت و به همین خاطر به ‏‏«المتفلت» (فراری) نیز ملقب ‏شد.‏

مردم به برخی سلاطین سُست ممالیک نیز لقب مجنون می‌دادند. یکی از این‌ها ‏سلطان «یلبای ‏المؤیدی» بود که در سال 1467 بر تخت حکومت ممالیک مصر ‏قرار گرفت

یازدهمین خلیفه‌ی اموی نیز به «الخلیع» (بی‌بندوبار) معروف بود. ابوالحسن ‏علی بن الحسین ‏بن علی المسعودی در کتاب «مروج الذهب» آورده است که ‏‏«ولید بن یزید بن عبدالملک بن ‏مروان اهل شراب، لهو و لعب، آواز و موسیقی ‏بود... او پیش چشم همه به خوردن شراب و ‏رقص و آواز می‌پرداخت... ‏و بسیار هتک حرمت می‌کرد و اهل فسق و هرزگی بود».‏

البته تنها خلفا نبودند که از سوی جامعه‌ی آن زمان با چنین صفات و القابی ‏نکوهش می‌شدند؛ ‏چه‌بسا مسئولین پایین‌مرتبه‌ای هم بودند که القاب مشابهی به ‏آن‌ها منتسب شده است. ازجمله‌ی ‏این افراد «زیاد ابن ابیه»(673–622) بود که از ‏طرف امام علی بن ابی‌طالب به‌عنوان والی ‏ایران تعیین شده بود. او را «ابن سمیه» ‏می‌گفتند. در وصف مادرش آمده است که «مادر زیاد ‏ابن ابیه متهم به فاحشگی ‏بود و گفته شده او ازجمله زنانی بود که بر در خانه‌اش پرچمی ‏آویزان کرده بود ‏و برای اشتغال در این زمینه به حارث بن کلده مالیات می‌پرداخت. او در ‏طائف ‏گاهی به محله‌ی مخصوص زنان فاحشه که در خارج از شهر بود، می‌رفت».‏

القاب تحقیرآمیز بسیاری نیز به برخی منتصبان خلفای اموی منتسب شد؛ ازجمله ‏عبیدالله ابن ‏زیاد ابن ابوسفیان که در دوره‌ی امویان، والی عراق و سپس والی ‏خرسان و بصره بود. به ‏گفته‌ی بدرالدین العینی در کتاب «شرح صحیح بخاری» ‏ابن زیاد به «ابن مرجانه» معروف ‏بود. مخالفان مادرش را مرجانه می‌گفتند و ‏مدعی بودند که او زرتشتی و اسیری از اصفهان ‏است.‏

عباسیان؛ صاحبان القاب خونین

خلفای عباسی القابی به رنگ خون داشتند. نخستین خلیفه‌ی عباسی در عراق ‏عبدالله بن محمد بن ‏علی بن عبدالله العباسی (723–754) بود که به «سفاح» ‏‏(خون‌خوار) شهرت داشت. او به ‏خاطر کشتن تعداد زیادی از امویان به این ‏وصف ملقب شد. ‏

فؤاد السید در کتابش مدعی است که عبدالله بن محمد العباسی ‏باقیماندگان سلسله‌ی اموی را تا ‏دوردست‌ترین نقاط دنبال می‌کرد و آنان را ‏می‌کشت و جز کودکان و زنان اموی کسی را باقی ‏نگذاشت.‏ این خلیفه‌ی عباسی به دلیل بُخل و حرص زیاد به «ابو الدوانق عباسی» نیز ‏ملقب شده بود. او ‏به حدی خسیس بود که با کارگران و صنعتگران بر سر یک ‏‏«دانگ» (یک‌ششم یک درهم) ‏بحث می‌کرد.‏

همچنین اهالی موصل در عراق یحیی بن محمد بن علی بن عباس را به دلیل قتل ‏بسیاری از ‏مردم شهر «حتف» (مرگ) می‌نامیدند. احمد بن یحیی البلاذری در ‏کتاب «نسب شریفان» ‏می‌نویسد: «اهل موصل سه دسته بودند؛ خوارج، راهزنان ‏و تاجران. روزی ابن علی همه را ‏به نماز جماعت فراخواند و آنگاه ‌که جمع ‏شدند دستور قتل همه آنان را داد درحالی‌که برخی ‏از آنان تاجر بودند».‏

فؤاد السید می‌گوید ابراهیم بن موسی کاظم بن جعفر بن محمد، والی یمن به حدی در ‏کشتن ‏زیاده‌روی کرد که مردم او را «جزار» (قصاب) می‌گفتند.‏

برخی نیز با توجه به ویژگی‌های شخصیتی خود به اوصافی ملقب می‌شدند؛ ‏همچنان که مردم ‏موسی بن محمد المهدی بن عبدالله المنصور (786–761) ‏چهارمین خلیفه‌ی عباسی را «اطبق» ‏ (ببند) می‌گفتند. ‏


درباره‌ی این لقب، عبدالملک بن ‏حسین شافعی مکی در کتابش «سمط النجوم العوالی فی أنباء ‏الأوائل والتوالی» ‏می‌گوید که موسی از کودکی دهانش را نیمه‌باز نگاه می‌داشت. به همین ‏دلیل ‏پدرش محمد المهدی یک خدمتکار را مامور کرد تا شبانه‌روز او را همراهی کند و ‏مدام به ‏او یادآوری کند که «موسی [دهانت را] ببند» و به همین دلیل پیش از ‏خلافتش به این صفت ‏ملقب شد.‏

سلسله‌ی ممالیک؛ بی‌بندوباری و جهل حاکمان

در دوران سلطنت ممالیک مصر شرایط تغییر کرد و بی‌ملاحظگی، بی‌مبالاتی و ‏نادانی ‏حاکمان باعث شد تا القابی به آنان اطلاق شود. به‌عنوان‌مثال علاءالدین ‏طبرس منصوری، ‏والی باب القلعه و از زیردستان منصور قلاوون، یکی از ‏سلاطین ممالیک مصر، «دیوانه» ‏لقب گرفت.‏

دکتر سماح السلاوی، در مطالعه‌ای با عنوان «نوشته‌های مردمی، منبعی برای ‏انقلاب و ‏اعتراض در مصر دوران ممالیک» از کتاب «السلوک لمعرفه دول ‏الملوک» نوشته‌ی تقی‌الدین ‏مقریزی نقل می‌کند: «این امیر به بهاءالدین قراقوش ‏شبیه بود. او سلطه‌ی خود را بر زنان ‏گسترانده بود و مانع رفتن آن‌ها به بازار ‏می‌شد و گاهی به بیرون می‌رفت و آنان را مجازات ‏می‌کرد. به همین دلیل زنان ‏در زمان او سعی می‌کردند جز در مواقع ضروری از منزل خارج ‏نشوند».‏

مردم به برخی سلاطین سُست ممالیک نیز لقب مجنون می‌دادند. یکی از این‌ها ‏سلطان «یلبای ‏المؤیدی» بود که در سال 1467 بر تخت حکومت ممالیک مصر ‏قرار گرفت. زین‌العابدین ‏محمد بن احمد معروف به ابن ایاس در کتابش «بدائع ‏الزهور فی وقائع الدهور» درباره‌ی این ‏سلطان می‌نویسد: «او و امرای تحت ‏امرش وقتشان را در تاریکی می‌گذراندند. او لباس تیره و ‏ضخیم می‌پوشید. از ‏طرفی اهل تدبیر هم نبود؛ بنابراین صورت و سیرت زشت در او جمع ‏بود. ‏رفتارهای زشت، استفاده از الفاظ رکیک و بُخل و خساست در او جمع بود».‏

پس از سلطان «یلبای دیوانه» تخت سلطنت به الظاهر تمربغا رسید. او نیز در ‏تاریکی شب ‏سلطنت خود را اعلام کرد، اما صبح عزل شد و به گفته‌ی ابن أیاس ‏مردم با گفتن ضرب‌المثل ‏‏«با آمدن روز صحبت‌های شب فراموش می‌شود» او ‏را مسخره می‌کردند.‏

مهم‌ترین لقب به سلطان عبدالحمید دوم ‏‏(1918–1842) ‏سی‌وچهارمین سلطان عثمانی رسید. عامه‌ی مردم او را ‏به‌خاطر ریختن خون بسیار «سلطان ‏سرخ» می‌گفتند

امیر سیف‌الدین ملکتمر الجمالی الناصری به «خون سیاه» ملقب بود؛ زیرا ‏بسیار ظالم بود، ‏سالانه پنج بار از مردم مالیات می‌گرفت و باعث شد امرای ‏پس از او نیز این روش را ادامه ‏دهند.‏

همچنین لقب «فار السقوف» (موش‌ سقف‌) به محتسب ناصرالدین از امرای مصر در دوران ‏سلطنت ناصر ‏احمد بن ناصر محمد بن قلاوون اطلاق شد. او وظیفه‌ی جمع‌آوری ‏مالیات و خراج از مردم و ‏تحویل آن به حکومت را داشت. او در این میان مبلغی ‏را هم برای خود در نظر می‌گرفت. این ‏مبلغ کم‌کم آن‌قدر زیاد شد که اعتراض ‏مردم را برانگیخت. صفت «موش سقف» به فردی که ‏از هیچ‌چیزی نمی‌گذشت ‏اطلاق می‌شد. در روستاها موش‌هایی بودند که از دانه‌های محصول ‏برمی‌داشتند ‏و در سقف انبارها زندگی می‌کردند.‏


در سال 1418 مردم به امیر علم‌الدین اقبغا بن عبدالله لقب «شیطان» دادند. او ‏والی قاهره ‏بود. جمال الدين ابو المحاسن ابن تغری بردی درباره‌ی او آورده است که ‏‏« بسیار باهوش، ‏باسواد، عفیف و به‌دوراز فساد بود، اما ظلم بسیار می‌کرد».‏

عثمانی‌ها؛ القاب خونین

در دوره‌ی حکومت عثمانی‌ نیز برخی سلاطین القابی گرفتند که حاکی از خون‌ریز ‏و سفاک ‏بودنشان است. فؤاد السید می‌گوید مهم‌ترین لقب به سلطان عبدالحمید دوم ‏‏(1918–1842) ‏سی‌وچهارمین سلطان عثمانی رسید. عامه‌ی مردم او را ‏به‌خاطر ریختن خون بسیار «سلطان ‏سرخ» می‌گفتند.‏

محمد حرب در کتابش درباره‌ی سلطان عبدالحمید دوم در توجیه این لقب آورده است: ‏‏«غرب ‏این لقب را به او داد، زیرا او موضع قاطعی علیه شورشیان ارمنی ‏مورد حمایت روسیه اتخاذ ‏کرد».‏

پیش از عبدالحمید دوم، احمد باشا العکاوی (1730–1804) نیز لقب «جزار» (قصاب) را گرفت. ‏فؤاد السید می‌نویسد که العکاوی والی صیدا و شام و همچنین مسئول ‏حج بود. او پس از کشتار ‏بادیه‌نشینان مصر با این لقب خطاب شد. گفته می‌شود ‏در این کشتار هفتادهزار نفر، ازجمله ‏تعداد زیادی کودک و مرد کهن‌سال، کشته ‏شدند.‏

احمد جمال پاشا که در سال 1914 از سوی سلطان عثمانی به‌عنوان حاکم سوریه ‏و فرماندهی ‏ارتش مستقر در سرزمین شام گماشته شد «خون‌خوار» لقب گرفت.‏

صدقی علی شقیرات در کتاب «تاریخ حکومت عثمانی در شرق اردن» آورده ‏است «جمال ‏پاشا پس از مطالبه‌ی تمرکززدایی از حکومت، در مقابل مردم ‏عرب و بزرگان آن‌ها سیاست ‏زورگویی و مجازات و تهمت خیانت بستن به آنان ‏را پیش گرفت. او همین سیاست را در ‏مواجهه با ارمنی‌ها دنبال کرد و صدها ‏خانواده‌ی ارمنی را مجبور کرد به آناتولی بروند».‏

این والی خون‌خوار برخی از بزرگان و رهبران جامعه عرب را به اعدام ‏محکوم کرد و در ‏آگوست 1915، یازده تن از آنان را در بیروت به دار آویخت. ‏او در سوریه نیز برخی از ‏تحصیل‌کردگان و روشنفکران را اعدام کرد.‏


رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.

لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.

Website by WhiteBeard
Popup Image