نهضت بازآفرینی سُنّی که در دورهی حکومت سلجوقیان (۱۱۵۷-۱۰۳۷م) ظهور یافت، یکی از چهرههای رویارویی دینی میان سنّیان و شیعیان را بهنمایش گذاشت. ابراهیم محمود، نویسندهی سوری کتاب «الفتنة المقدسة» (فتنهی مقدس)، معتقد است این رویارویی به شکلگیری ذهنیتی ستیزهجو انجامید، تنور تاریخ را در فرهنگ عربی گرم کرد، تاریخ اسلامی را به قالب «یک پدر برای چند فرزند از چند همسر» درآورد، بُعد اندیشهایِ فلسفه را زدود و مسیر عقلانیت را بست، همان عقلانیتی که در حکومت ایوبیان و در دورهی صلاحالدین ایوبی که در جهت سرکوب نزاعهای تجزیهگرایانه و اتحاد امت اسلامی حول مقابله با صلیبیان کوشیده بود، روزگار طلایی خود را گذراند.
مدارس تأسیسشده در آن دوره نیز انقلابی در زمینهی تدریس بهشمار میروند. این مدارس از مساجد، مکتبخانهها و مراکز علمی جدا و مستقل بودند و بهزعم جرجی زیدان، در کتاب تاریخ تمدن سلامی، برای نخستینبار در قرن چهارم هجری قمری (دهم میلادی)، در نتیجهی پیشرفت مؤسسههای علمی سابق، مانند «دارالحکمه»ی بغداد در دورهی هارونالرشید، زیر نظر متخصصان علمی تأسیس شد و دانشآموزان آن بهصورت تماموقت تحصیل میکردند و مخارج آموزش، زندگی و درمان آنها از طریق وقف اموالی از سوی خلفا، پادشاهان، ثروتمندان و سایر مردم پرداخت میشد.
علیرغم مقابلهی حکومتی سنیها با نفوذ شیعیان، همزمان با تضعیف حکومت مرکزی بغداد و چندپارهشدن سیاسی آن، پدیدآمدن گروه پیرو شیعهی اسماعیلیه (حشاشین) به سرکردگی حسن صباح در الموت ایران، رویکرد شیعیان را به اوج تندروی جهادی رساند.
بهگفتهی محمد بن مختار الشنقیطی، نویسندهی اهل موریتانی، چون یکی از ویژگیهای گرایش فرقهگرایانه «غلوکردن در ردّ غلوهای دیگر و خطاکردن برای اصلاح خطای دیگر» است، این مدارس به روش یکجانبهگرایی مذهبی از بین مذاهب چهارگانهی اهل تسنن تشکیل شد. بهاعتقاد فضل الرحمن مالک در کتاب «بازآفرینی و اصلاحات در اسلام»، ذات مذاهب سنی اینگونه است که بدون مخالفت با اصل اجماع و توافق امت، به اذعان و وفاداری مطلق به حاکم تمایل دارند و بهنظر وی، این امر اجتناب از جنگهای داخلی را در پی داشته و درنهایت، موجب تضعیف و درماندگی هرگونه مخالفت سیاسی شده و امروزه، بخشی از عرف نهادینهشده است.
خواجه نظامالملک و شیعیان
وقتی آلپ ارسلان بر مسند سلطنت سلجوقیان نشست، خواجه نظامالملک طوسی را که خطر شیعیان را پیشبینی کرده بود، در مقام وزارت گماشت و خواجه از سال 455 هجری (1064) بهمدت ۲۹ سال در آن سمت ماند. بهگفتهی ابوالفتوح بدوی در کتابش، تاریخ سیاسی و فکری مذاهب سنی در شرق، خواجه یک سنیمذهب پرشور و فقیه شافعی بود.
خطر فرقههای جهادی شیعیان اسماعیلیه و نزاریه، ازجمله حشاشین، افزایش یافته بود و آنان توانسته بودند قدرت بزرگی را شکل داده و در کوهها دژهایی بسازند. آنها از ترور بهعنوان ابزاری برای ازبینبردن مخالفان استفاده میکردند که این امر موجب رعب و وحشت در میان مردم شده بود. بهگفتهی ابن العدیم، در کتاب «زبدة حلب»، یکی از مهمترین افرادی که قصد جانش را داشتند خواجه نظامالملک بود که دهم ماه رمضان 1092 میلادی در بروجرد ترور شد.
بسیاری صلاحالدین را، علیرغم تأسیس مدارس، مساجد و خانقاههای متعدد، قاتل اندیشه و سوزانندهی کتاب و یکی از علل تحجر فکری امت میدانند
حشاشین توانستند طرفداران بسیاری پیدا کنند و این امر خواجه نظامالملک را بر آن داشت تا در کنار مبارزهی سیاسی و نظامی علیه آنان به تأسیس مدارس و تربیت فقها برای مقابلهی فکری با آنان نیز بپردازد. این مدارس که با هدف آگاهیبخشی در بغداد، نیشابور و طوس دایر گردید، بعدها به مدارس «نظامیه» معروف شد.
نظامالملک ایستادگی در برابر فعالیت شیعه را ضروری میدانست و با توجه به اینکه آنان دانشگاههایی را تأسیس کرده بودند که از طریق برگزاری مناظره، به قطب شیفتگان علوم تبدیل شده بود، خواجه نیز تصمیم گرفت گامی علمی بهموازات آن و برای مقابله با آنان از طریق اقامهی حجت، دلیل و برهان مخالف بردارد و آنجا ایدهی تأسیس مدارس و ضرورت تشکیل آنها شکل گرفت.
علاوهبر موارد فوق، دلیل دیگر اقدامات وی علاقه به ترویج مذهب شافعی و دفاع از مذهب اشاعره در راستای تعصبات مذهبی آن زمان و منتسببودن مؤسس مذهب به خاندان پیامبر بود. این کار اقدامی علیه مذهب تشیع باطنی نیز بود که گرایش دینی حکومت فاطمیان بود و ایشان نیز ادعای انتساب به آل پیامبر را داشتند.
بهگفتهی ابن العدیم، در همان کتاب، خواجه چون معتقد بود که مذهب شافعی توانمندترین مذهب برای مقابله با خطر شیعیانی است که مسلح به فلسفه نیز بودند، مسئولیتهای قضایی را به حنبلیها و حنفیها میسپرد و از مشغولساختن آنها به آموزش و عقبماندن آنها در فقه استفاده میکرد. بهزعم دکتر عبدالحمید بدوی، این میزان از تمسکجستن به یکجانبهگرایی مذهبی میتوانست مدارس نظامیه را از اهداف و خط مشی خود دور سازد.
مدارس نظامیه براساس نیازهای برآمده از رویاروییهای دینی، در تلاش برای محو آثار تشیع آل بویه و همچنین برای آموزش نحو عربی و ادبیات تأسیس شدند و در هر کدام از آنها بخشهایی برای آموزش قرآن، فقه و اصول، حدیث، خطابه و ادبیات عرب اختصاص یافت. بهگفتهی الذهبی، در کتاب تاریخ اسلام، خواجه نظامالملک همهی مدارس را به داشتن قاری قرآن و معلم نحو برای آموزش زبان عربی ملزم کرده بود.
صلاحالدین و نقش او در جنبش بازآفرینی مذهب سنّی
بر اساس کتاب «منهج صلاحالدین فی الحکم والقیادة» (شیوهی صلاحالدین در حکومت و رهبری)، نوشتهی نعمان الطیب سلیمان، صلاحالدین ایوبی پس از آنکه در آخرین روزهای حکومت فاطمی از سوی خلیفه عاضد لدینالله به وزارت گماشته شد و اعتماد وی را بهدست آورد، با المستضیء بنورالله، خلیفهی بغداد، بیعت کرد و درنتیجه، شیعیان یکی از ارکان قدرت خود را از دست داده و ضعیف شدند و در مقابل، نفوذ سنیها در مصر افزایش یافت.
برخلاف چهرهی مثبتی که مورخان تلاش کردند از صلاحالدین ایوبی بهخاطر آزادی قدس ارائه دهند، ابن تغری در کتاب «النجوم الزاهرة» (ستارگان پُرفروغ)، بهنقل از عماد اصفهانی که از افراد نزدیک به صلاحالدین بود، از اقدام وی به سوزاندن کتابخانههای قصر خلافت فاطمی و همچنین دارالحکمه و کتابخانه الأزهر برای ازبینبردن اندیشهی فاطمیان شیعه مینویسد: «صلاحالدین به بهاءالدین قراقوش، فرماندهی ترک ارتش خود که به دشمنی با هرگونه کتاب معروف بود، مأموریت ازبینبردن کتابهای متعلق به فاطمیان را داد. بهگفتهی اصفهانی در توصیف آن رویداد، سربازان بهاءالدین قرقاش جلدهای چرمی کتابها را در میآوردند و از آنها برای خود کفش و نعلین میساختند.»
صلاحالدین در حد توان برای بازآفرینی تسنن کوشید و در همین راستا، خود را سپر حمایت از خلافت عباسی در بغداد کرد. از طرفی، چون صلاحالدین تشیع را (بهعنوان یک جنبش سیاسی) دشمن و تهدیدی برای سلطهی خود میدید، آنان نیز او را بهعنوان یک کُرد (غیرعرب) یا یک غیرمصری معرفی میکردند. ماجد فخری، نویسندهی «تاریخ فلسفهی اسلامی»، در کتابش مدعی است که صلاحالدین نیز در پی ترورش بهفرمان یک فرد شیعه، به نام سنان راشدالدین، آنها را به مخالفت با خلافت، دین و فقه اسلامی معرفی کرد.
صلاحالدین مدارس موقوفه برای آموزش مذهب شافعی و سنتهای قضاوت را بنیاد نهاد؛ ازجمله مدرسهی ناصریه در فسطاط مصر، سال 1170م، مدرسهی صلاحیه در مرقد شافعی در شهر مردگان مصر، سال 1190م و مدرسهي السیفیه ویژهی مذهب حنفی. در بلاد شام نیز مدارسی از جمله «صلاحیه»، «کلاسه» و «غزلیه» را در دمشق و مدرسهی «صلاحیه» را در قدس تأسیس کرد.
حشاشین توانستند طرفداران بسیاری پیدا کنند و این امر خواجه نظامالملک را بر آن داشت تا در کنار مبارزهی سیاسی و نظامی علیه آنان به تأسیس مدارس و تربیت فقها برای مقابلهی فکری با آنان نیز بپردازد
بهزعم ابن تغری، در کتاب «ستارگان پُرفروغ»، صلاحالدین به تربیت فقیه جهت اقناع مردم برای جهاد علیه صلیبیان، پاسخ به شیعیان و پردهبرداشتن از انحراف و بطلان مذهب فاطمیان پرداخت.
بیزاری از فلسفه و قتل سهروردی
محمدعلی ابوریّان در کتاب تاریخ «اندیشهی فلسفی اسلامی»، مینویسد که صلاحالدین به دشمنی با فلسفه و متکلمین نیز شناخته میشد و بزرگترین دلیل این ادعا نیز اعزام پسرش ملک طاهر غازی (متولد 1207م) برای قتل شهابالدین سهروردی، اندیشمند و فیلسوف معروف، بود. قتل سهروردی در پی درخواست فقهای نزدیک به صلاحالدین انجام شد. آنها به سهروردی اتهام کفر زده و اعدام او را الزامی میدانستند. همچنین ادعا داشتند آرای فلسفی سهروردی نسبت به ذات الهیْ موهن است و اندیشهی فلسفی او را ترکیبی از حکمت یونان و ادیان ایرانی از جمله مزدکی و مانوی و دین صابئی، برمیشمردند. آنها اعتقاد سهروردی به پایاننیافتن نبوت و نیز اطلاق عنوان «مورد تأیید ملکوت» بر خود و تأثیرپذیری از اندیشهی اسماعیلیان را از دیگر دلایل الزام قتل او عنوان میکردند.
این ادعاها باعث شد صلاحالدین مسئله را بهعنوان یک انتقامجویی سیاسی ببیند که با هدف پایاندادن به حکومت وی صورت میگیرد و درنتیجه، سهروردی را به قتل رساند.
ماجد فخری در کتابی که در فوق به آن شاره شد مدعی است که بسیاری صلاحالدین را، علیرغم تأسیس مدارس، مساجد و خانقاههای متعدد، قاتل اندیشه و سوزانندهی کتاب و یکی از علل تحجر فکری امت میدانند.
اما او بنیانگذار یک نهضت فکری نیز است!
دکتر نعمان الطیب سلیمان در کتاب روش صلاحالدین ایوبی در حکومت و رهبری، معتقد است که علیرغم آنچه گفته شد نمیتوان صلاحالدین را مؤسس یک نهضت فکری و علمی بزرگ ندانست؛ نهضتی که از مراکز علمی زیادی که او بنیاد نهاد نشئت میگیرد و در جذب تعداد زیادی از علماء سرزمینهای مختلف اسلامی، آموزش مردم و ایجاد وحدت فکری و اندیشهای نقش دارد؛ وحدتی که درنهایت، منجربه به ایجاد جامعهاي قدرتمند و متحد شد که توانایی غلبه بر تهدیدهای داخلی و خارجی را داشت.
در حقیقت تندروی، تعصب، غلوکردن و تعطیلکردن فکر و اندیشه آغازی برای خودکشی اندیشهی اسلامی بود و نخستین نمونههای سلفیگرای آن را بهوجود آورد که در ابتدا از سوی حنبلیها با رد تجدد و دشمنی با معتزله و دیگر فرقههای کلامی شروع شد و با سوءاستفادهی سیاسی از دین توسط هر دو گروه شیعیان و سنّیان ادامه یافت. این مسائل موجب استقرار نوعی از سلفیگرایی شد که تاب تحمل هیچگونه نظر مخالفی را ندارد و تأکیدش بر تبعیت از سلف صالح است. سلفیگرایی که امروزه جملهي معروف أبوقتادة فلسطینی، یکی از چهرههای معروف جریان تکفیری سلفیگرایی مدرن، را برای ما به یادگار گذاشته است؛ وی میگوید: «ای مسلمانان، جایگزینی برای آتش وجود ندارد، جایگزینی برای اسلحه، جایگزینی برای خون وجود ندارد.»
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
مستخدم مجهول -
منذ 3 أيامكل التوفيق ومقال رائع
Ahmad Tanany -
منذ أسبوعتلخيص هايل ودسم لجانب مهم جداً من مسيرة الفكر البشري
مستخدم مجهول -
منذ أسبوعلا يوجد اله او شئ بعد الموت
Mohammed Liswi -
منذ أسبوعأبدعت
نايف السيف الصقيل -
منذ أسبوعلا اقر ولا انكر الواقع والواقعة فكل الخيوط رمادية ومعقولة فيما يخص هذه القضية... بعيدا عن الحادثة...
جيسيكا ملو فالنتاين -
منذ اسبوعينمقال بديع ومثير للاهتمام، جعلني أفكر في أبعاد تغير صوتنا كعرب في خضم هذه المحن. أين صوت النفس من...