«بانو منیره»، «اولین خواننده ازبکیه»، «ملکه طرب» و…؛ اینها همه لقبهای زنی هستند که در ۳۰سالگی به عرش آواز عربی رسید و ترانههایش در دهه بیست قرن گذشته میلادی سراسر جهان عرب را، از اقیانوس تا خلیج فارس، پیمودند و صدایش از پادشاهان، وزرا و اهل ادب دل ربود.
او منیره المهدیه نام داشت. روز ۱۶ می ۱۸۸۵ به دنیا آمد و حالا حدود ۵۷ سال از مرگش در روز ۱۱ مارس ۱۹۶۵ میگذرد. از زندگی هنری غنی و مواضع میهنپرستانه منیره المهدیه یادگارهای پرشماری باقی مانده است که در اینجا، با ارجاع به کتابهای «السلطانة منيرة المهدية والغناء في مصر قبلها وفي زمانها» نوشته رتیبه الحفنی و «المنسي في الغناء العربي» نوشته زیاد عساف، برخی از آنها را مرور میکنیم.
چگونه زکیه حسن منصور به منیره المهدیه تبدیل شد؟
او سال ۱۸۸۵ در یکی از خانههای محقر روستای «مهدیه» واقع در استان شرقیه مصر به دنیا آمد. مادرش وقتی او نوزاد بود فوت کرد و پدرش دو سال بعد درگذشت تا زکیه به خانه خواهر بزرگترش در اسکندریه برود. اولین شورش زکیه علیه مدرسه بود. معمولا معلمهایش از غیبتهای مکرر او شاکی بودند. کمی که بزرگ شد به روستای مادریاش برگشت تا در روستاها و شهرهای اطرافش آواز بخواند.
منیره نخستین خواننده زنی بود که در رادیو مصر خواند و صفحه پر کرد. برخی از ترانههای منیره المهدیه به دلیل مضامین تنانه و صحبت از کوکائین تا همین امروز هم سروصدای زیادی به پا کردهاند
او مجبور شد برای حفظ سنتهای خانوادگی نامش را تغییر دهد. اینگونه بود که نامش شد «منیره المهدیه». منیره در یکی از کنسرتهایش با محمد فرج، صاحب یکی از کافههای کوچک محله «بیر حمص» در نزدیکی باب الشریعه در قاهره، آشنا شد. فرج به منیره پیشنهاد داد که به قاهره برود و او هم پذیرفت. در آنجا چنان شهرتی برای خودش دستوپا کرد که سال ۱۹۰۵ غولهای آواز جهان عرب، از جمله سلامه حجازی، به کنسرتهای او سرازیر شدند.
«نزهة النفوس» و معروفترین آهنگهای منیره المهدیه
منیره همزمان با افزایش محبوبیتش کافهای به نام «نزهة النفوس» (تفرجگاه ارواح) در محله ازبکیه قاهره تاسیس کرد که آوازهاش بهسرعت بین مردم پیچید و پاتوق هنرمندان، روشنفکران و سیاسیون شد. او که تا آن زمان بین مردم «بانو منیره» نام داشت، کمکم به «خواننده اول ازبکیه» تبدیل شد و سال ۱۹۱۴ هم هنرمند مردم و ملکه طرب لقب گرفت.
او با سبک آوازی خاصی داشت و صاحب صدایی قدرتمند، صاف و طبیعی بود. منیره نخستین خواننده زنی بود که در رادیو مصر خواند و صفحه پر کرد. او ترانههای بسیاری خواند و چندین شعر نیز سرود. برخی از ترانههای منیره المهدیه به دلیل مضامین تنانه و صحبت از کوکائین تا همین امروز هم سروصدای زیادی به پا کردهاند؛ مثلا ترانه «إشمعنى يا نُخ الكوكايين كُخ» (صدای من را بشنوید آدمهای کوکائینی!):
و ترانه «ارخي الستارة» (پرده را بکش):
و ترانه «بعد العشا» (بعد از شام):
اولین زن مصری که روی صحنه رفت
منیره المهدیه را اولین زن مصری میدانند که بهعنوان بازیگر روی صحنه رفت و علیه سنتهای آن زمان که زنان را از بازی روی صحنه منع میکرد شورید. این حضور او بر رویمم صحنه که همچون یک انقلاب بزرگ سروصدا کرد، درخشش و شهرت هنریاش را دو چندان نمود. منیره ۳۲ اثر نمایشی دارد که آهنگسازی آنها را بزرگانی چون سيد درويش، محمد القصبجی، رياض السنباطی، زكريا احمد، داود حسنی و كامل الخلعی بر عهده داشتهاند. تنها فیلم سینمایی که منیره المهدیه در آن بازی کرده الغندورة نام دارد که سال ۱۹۳۵از نمایشنامهای به همین نام اقتباس شده است.
او کاشف «نوازنده نسلها»، محمد عبدالوهاب، نیز بوده است. میگویند منیره المهدیه پس از آنکه فرشته مرگ به سراغ سید درویش رفت و فرصت تکمیل ملودی پرده سوم نمایشنامه کلئوپاترا را از او گرفت، ساختن ملودی را به محمد عبدالوهاب سپرد و نقش اصلی نمایش را به او داد تا عبدالوهاب در نقش مارک آنتونی روی صحنه برود.
منیره ملکه سیاست هم بود
رتیبه الحفنی در کتابش میگوید که منیره المهدیه در سراسر انقلاب ۱۹۱۹ مصر با تئاتر موزیکال خود از جنبش ملی حمایت کرد. محبوبیت منیره بین مردم مصر و تسلیم انگلیسیها در برابر این محبوبیت باعث شده بود کافه «نزهة النفوس» از تصمیم انگلیسیها مبنی بر تعطیلی کافهها پس از جنگ جهانی اول مستثنی شود. او در این دوره شروع به خواندن آهنگهای میهنپرستانهای در کافهاش کرد که مردم را به استقلال کشورشان تشویق میکرد؛ آهنگهایی مانند مصر الجميلة (مصر زیبا)، ان كنت في الجيش (اگر در ارتش بودی)، مارش البرلمان (مارش پارلمان)، ومصر الجديدة (مصر جدید).
انگلیسیها در آن دوره قانونی تصویب کردند که بر اساس آن هر کس نام سعد زغلول را به زبان بیاورد به شش ماه زندان و بیست ضربه شلاق مجازات شود. منیره المهدیه نیز در واکنش به این قانون آهنگ معروفش «شال الحمام حط الحمام» را خواند که در ابتدای آن میگفت: زغلول وقلبي مال إليه... أنده لما أحتاج إليه (قلب من به زغلول تعلق دارد… من چیزی که میخواهم را دارم).
منیره المهدیه نهتنها در این آهنگ به زغلول اشاره کرد، بلکه شبی در یکی از اجراهایش به جای «من مصر لما» گفت «مصر السعيدة» تا باز هم اشارهای واضحتر به «سعد» کرده باشد. این اجرا شوری در دل مصریها به پا کرد و ترانه «شال الحمام حط الحمام»، با وجود مخالفت آشکار با تصمیم انگلیسیها مبنی بر ممنوعیت بهزبانآوردن نام سعد زغلول، خیلی سریع ورد زبان همه شد.
منیره در یکی از معدود مصاحبههایش اشاره میکند که آن زمان دولت مصر در ویلای شخصی او جلساتی را به ریاست حسین رشدی پاشا که مشتری ثابت اجراهای منیره بوده برگزار میکرده است و جناب نخستوزیر با شوخی و کنایه به او میگفته «تو میتوانی کاری کنی که انگلیسیها یکی از آهنگهای تو درباره ضرورت استقلال مصر را با صدای بلند بخوانند».
منیره از نفوذ خود در میان سیاستمداران برای عفو بسیاری از دانشجویان دستگیرشده در انقلاب ۱۹۱۹ استفاده کرد. زیاد عساف در کتابش عجیبترین اتفاق زندگی منیره المهدیه را روایت میکند. وقتی منیره برای آزادی مرد جوانی به نام محمود جبر که پای ثابت کنسرتهای او بوده وساطت میکند، کمیسر بریتانیایی به او میگوید مرد جوان را تنها به این شرط آزاد میکند که منیره نامزدش شود و با او ازدواج کند. منیره شرط آزادی مرد جوان را میپذیرد و یک دفتردار میآورد تا در حضور او و دو نفر از کارمندان اداره حفاظت از منافع بریتانیا بهعنوان شاهد عقد ازدواجی را با کمیسر بریتانیایی ثبت کند که چهار سال بعد به طلاق انجامید.
مصطفی امین هم در مقالهای دربارهی منیره المهدیه به ماجرای دعوای ملک فؤاد با حسین رشدی که آن زمان رئیس مجلس سنا بود اشاره میکند. رشدی در یکی از کنسرتهای منیره دست او را میبوسد و باعث عصبانیت ملک فؤاد میشود. پادشاه رشدی را احضار میکند و او را به خاطر بوسیدن دست یک خواننده زن در مقابل چشم همگان توبیخ میکند. رشدی هم در پاسخ به ملک فؤاد میگوید: «هیچ مادهای در قانون اساسی مصر وجود ندارد که رئیس مجلس سنا را از بوسیدن دست یک خواننده زن منع کند. این قانون را بگذارید و من به شما قول میدهم بعد از آن دست خوانندهها و بازیگران زن را نبوسم».
روابط سیاسی منیره المهدیه از مرزهای مصر نیز فراتر رفته بود. او یک شب در حضور مصطفی کمال آتاتورک اجرا داشت. آتاتورک چنان از آواز منیره المهدیه لذت برده بود که وقتی پرده پایین آمد از منیره که تمام برنامههای آن شب را لغو کرده و اجرایش را ادامه داده بود خواست همچنان پایین نیاید و بخواند. این نخستین باری نبود که آتاتورک و منیره المهدیه یکدیگر را میدیدند. مصطفی کمال یک بار هم در زمان عضویتش در انجمن ترکان جوان که بعدها حکومت عثمانی را سرنگون کردند به مصر رفته بود. افسر جوان که آن روزها گذرش به کافه نزهة النفوس افتاده بود و از صدای منیره لذت برده بود، بار دیگر برای همنشینی با یک رقصنده یهودی به نام «لیزا» به این کافه مراجعه کرد و همان شب بود که منیره فهمید او را یک بار دیگر در هتل محل اقامتش نیز دیده است. او با دیدن افسر جوان در کنار رقصنده یهودی عصبانی میشود و میرود یک سیلی در گوش لیزا میخواباند. جالب اینجاست که منیره تازه وقتی برای کنسرت به ترکیه میرود میفهمد آتاتورک همان افسر جوان بوده است.
رتیبه الحفنی روایت میکند که منیره هنگام کنسرتی در شبه جزیره عربستان در حضور حاکم لحج آهنگ «أسمر ملك روحي» (پادشاه سبزهرو روح من است) را خواند. این آهنگ ترجیعبندی دارد که میگوید «تعال تعال... يا حبيبي بالعجل» (بیا بیا… عشق من عجله کن). او آنقدر این پاره از آهنگ را خواند که حاکم لحج فکر کرد منیره به او نظر دارد، پس به منیره پیشنهاد داد که یکی از همسرانش شود. منیره در جواب او فرصتی خواست که برای خداحافظی از خانوادهاش به مصر برود و با این کلک توانست از کاخ حاکم فرار کند و نفس راحتی بکشد. او این ماجرا را برای پادشاه تونس هم تعریف کرد و در جواب شنید که «اگر جای فرمانروای لحج بودم نمیگذاشتم فرار کنی».
منیره المهدیه در سال ۱۹۶۰ به نشان درجه یک لیاقت دست یافت و جمال عبدالناصر هم در مراسم پرچم سال ۱۹۶۱ مدال درجه یک علم و هنر را به او تقدیم کرد. او از حاکمان مراکش، تونس و دیگر کشورهای عربی نیز چندین نشان افتخار گرفت و نامش در کنار نام بسیاری از بزرگان جهان در کتاب طلایی پادشاه ایتالیا نیز ثبت شد و به همین دلیل مدالی ویژه دریافت کرد.
ام کلثوم، سرآغازی بر پایانِ سلطنت منیره المهدیه
ام کلثوم در آغاز کارش آرزو داشت به مقام منیره المهدیه در آواز برسد. وقتی استعداد او آشکار شد، منیره احساس کرد تخت سلطنت آواز زیر پایش به لرزه درآمده است. مطبوعات آن دوران مطالب زیادی منتشر کردهاند که نشان از دسیسههای منیره برای جلوگیری از پیشرفت ام کلثوم دارد. بالاخره منیره تسلیم واقعیت میشود و در ویلای شخصیاش با ام کلثوم آشتی میکند. دیدارهای این دو ادامه مییابد و یک بار که ام کلثوم به همراه محمد القصبجی نزد منیره میرود، او به آنها لیموناد گازدار تعارف میکند. ام کلثوم از بطری خودش نمیخورد و بطری جلوی القصبجی را برمیدارد تا از آن بنوشد. منیره هم با دیدن این صحنه بطری ام کلثوم را برمیدارد و خودش از آن مینوشد تا به او اطمینان دهد در بطری سم نریخته است.
طارق الشناوی، منتقد هنری، در جواب به این پرسش که چرا مسیر هنری منیره المهدیه با ظهور ام کلثوم رو به افول میرود بر این نکته دست میگذارد که منیره با گذر زمان همراه نبود، اما ام کلثوم بر خلاف او فهمیده بود که پیشرفت در آواز نسبتی با پیشرفت در آهنگسازی دارد
در آن دوران ام کلثوم در اوج بود و منیره که با پیر شدنش رو به افول میرفت سالها از نظرها پنهان شد تا اینکه بالاخره سال ۱۹۴۸ برای اجرای نمایشی موزیکال به صحنه بازگشت. او پیر شده بود و گذر زمان با صدای او بد تا کرده بود. اگرچه ام کلثوم مشتاقانه در مراسم بازگشت منیره شرکت کرد و مشوق او شد، مردم تمایلی به منیره نداشتند و او انگیزه کافی برای ادامه کارش را پیدا نکرد. همین شد که منیره برای همیشه آواز را کنار گذاشت و باقی عمرش را به پرورش سگها و گربههایش اختصاص داد.
طارق الشناوی، منتقد هنری، در جواب به این پرسش که چرا مسیر هنری منیره المهدیه با ظهور ام کلثوم رو به افول میرود بر این نکته دست میگذارد که منیره با گذر زمان همراه نبود، اما ام کلثوم بر خلاف او فهمیده بود که پیشرفت در آواز نسبتی با پیشرفت در آهنگسازی دارد. از همین رو بود که با وجود امکان همکاری با شیخ زکریا و القصبجی، به سراغ بلیغ حمدی ۲۶ساله رفت و همین باعث شده که بعد از گذشت چهل سال از مرگش همچنان مقامی ممتاز در موسیقی معاصر مصر داشته باشد. شناوی میافزاید: «عبدالحلیم حافظ نیز درک درستی از زمانه داشت و به همین دلیل از لحظه ورودش به صحنه موسیقی مصر در دهه پنجاه تا سال ۱۹۷۷ که چشم از جهان فروبست در اوج بود. اگر عبدالحلیم امروز در میان ما بود، بهترین خواننده مصر باقی میماند».
ماجده موریس، منتقد هنری، نیز خاطرنشان میکند که منیره المهدیه تغییرات هنر آواز را جدی نگرفت و دگرگونی این موسیقی از موشحات به گروههای موسیقی را درک نکرد، بنابراین با افول موسیقی موشحات او نیز خاموش شد.
تشییع جنازهای دور از شأن یک ملکه
منیره المهدیه آخرین روزهای زندگیاش را با آخرین همسرش ابراهیم کمال سپری کرد و در ۱۱ مارس ۱۹۶۵ و در هشتاد سالگی درگذشت. با وجود مقام والایی که منیره المهدیه برای ۳۰ سال در صحنه آواز جهان عرب داشت، عده بسیار کمی، در غیاب بزرگان هنر، به مراسم تشییع او آمدند.
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
مستخدم مجهول -
منذ 3 أيامكل التوفيق ومقال رائع
Ahmad Tanany -
منذ أسبوعتلخيص هايل ودسم لجانب مهم جداً من مسيرة الفكر البشري
مستخدم مجهول -
منذ أسبوعلا يوجد اله او شئ بعد الموت
Mohammed Liswi -
منذ أسبوعأبدعت
نايف السيف الصقيل -
منذ أسبوعلا اقر ولا انكر الواقع والواقعة فكل الخيوط رمادية ومعقولة فيما يخص هذه القضية... بعيدا عن الحادثة...
جيسيكا ملو فالنتاين -
منذ اسبوعينمقال بديع ومثير للاهتمام، جعلني أفكر في أبعاد تغير صوتنا كعرب في خضم هذه المحن. أين صوت النفس من...