زخم سینهی مردم الجزایر همچنان باز است. هنوز سایهی خشم و عصبانیت بر حافظهی تاریخی ملتی که زیر یوغ استعمار فرانسه زندگی کرده است سنگینی میکند. تنها عاملی که میتواند مرهم این زخم باشد و حافظهی تاریخیشان را از احساس تحتستمبودن رها سازد عکس قهرمانانی است که الجزایر را گامبهگام بهسوی آزادی رهبری کردهاند. بههمینخاطر است که حافظهی تاریخی مردم الجزایر اجازهی خدشهدارشدن چهرهی قهرمانانش را نمیدهد؛ چهرهای که الجزایریها همیشه به رخ فرانسه میکشند تا شکستش از آن چهرهها را یادآور شوند. شاید همین دلایل باعث شدند چندی پیش ملت الجزایر علیه نورالدین آیت حموده، سیاستمدار و فرزند شهید عمیروش، رهبر سومین ایالت تاریخی در جنگ الجزایر، قیام کنند. او در سخنانی امیرعبدالقادر (عبدالقادر الجزایری)، بنیانگذار کشور نوین الجزایر را به خیانت متهم ساخته بود.
«امیر عبدالقادر» کیست؟
امیرعبدالقادر الجزایری یکی از مهمترین رهبران مقاومت در قرن نوزدهم است. سال ۱۸۳۲، مردم الجزایر با وی بهعنوان رهبر مقاومت در برابر استعمار فرانسه بیعت کردند. او به مدت ۱۵ سال جنگ سختی را علیه ارتش فرانسه رهبری کرد تا اینکه سال ۱۸۴۷ تسلیم شد و برای پنج سال در زندان امبوآز در منطقهی لوئی زندانی شد.
پس از آن ناپلئون سوم تصمیم گرفت او را آزاد کند. امیرعبدالقادر در نهایت از دمشق سر بر آورد. او سال ۱۸۶۰، در دورهی تفرقهی دینی بین مسیحیان و مسلمانان دمشق، از ۱۵ هزار انسان مسیحی دفاع کرد و احتمالاً همین امر از او یک چهرهی تاریخیِ قابل احترام برای بسیاری از رهبران کشورهای مختلف ازجمله فرانسه، ساخت.
بحث از اینجا آغاز میشود
امیرعبدالقادر، یکی از مهمترین رهبران مقاومت الجزایر، مانند همهی چهرههای تاریخی که نامشان در حافظهی ملتها حک شده است، از گزند متهمشدن به خیانت، چه در داخل و چه در خارج کشور، در امان نمانده است. هرگاه آتش تهمت و افترا فرومینشیند، دوباره در جایی دیگر شعلهور میشود.
اینبار، آتش پس از اتهام نمایندهی سابق پارلمان الجزایر و فرزند سرهنگ عمیروش به امیرعبدالقادر الجزایری شعله کشید و موجب تنش میان گروههای مختلف جامعه شد.
برای معرفی بهتر مسبب این بحث و جدل در جامعهی الجزایر، نخست باید به جایگاه تاریخی پدر او یعنی سرهنگ عمیروش، و نقشی که سال ۱۹۵۴ در انقلاب الجزایر ایفا کرده، اشاره نمود. عمیروش از نخستین افرادی بود که به انقلاب الجزایر پیوست و برتری خود در برنامهریزی و رهبری نظامی را بهاثبات رساند و سرانجام، هنگام درگیری با نیروهای فرانسوی به شهادت رسید.
اخیراً فرزند عمیروش در یک گفتوگوی رسانهای اعلام کرده است که جایگاه تاریخی پدرش به او این اجازه را میدهد تا تاریخ را بررسی و نتایجش را اعلام کند. او در این گفتوگو از آنچه «دلایل و مستندات» نامید سخن گفته است.
نورالدین در یک شبکهی تلویزیونی مستندات و عکسهایی را نشان داده و با قطعیت مدعی شده است که امیرعبدالقادرْ الجزایر را به حاکم فرانسه فروخته. او گفت: «امیرعبدالقادر به حاکم فرانسه گفته بود که شمال الجزایر را به او واگذار خواهد کرد و سال ۱۸۳۷، عهدنامهی «تافنه» را برای واگذاری بخشی از سرزمین الجزایر به دشمن امضا کرده بود.»
الجزایریها تصور ذهنی خود از «سوپرمن» را در شهدا تجسم میکنند. بدینترتیب، آنها را در معرض انتقادهایی قرار میدهند که چهرهشان را مخدوش کرده یا مسیر تهمتِخیانتبستن به ایشان را هموار میکند
او در این گفتوگو به متهمکردن امیرعبدالقادر ادامه داده و در صحبتهایش به بریدههایی از روزنامههای فرانسوی استناد کرده است.
نورالدین در این گفتوگو تصمیمگیریهای امیرعبدالقادر را که در قرن نوزدهم میزیسته، با تصمیمگیریهای قهرمانان پیروزی انقلاب الجزایر در قرن بیستم ازجمله پدرش و شهید «کریم بالقاسم» امضاکنندهی مذاکرات «ایویان» که به استعمار فرانسه پایان داد، مقایسه کرده است.
افراد بسیاری اطلاعات تاریخی نورالدین را که در حد چند بریده از جریدههای فرانسوی بوده، مورد انتقاد قرار داده و گردآوری چنین اسناد و تحلیل تاریخ بهوسیلهی آنها را عادت او برشمرده و پرسیدهاند چگونه میتوان کسانی را با هم مقایسه کرد که در شرایط، زمان، زمینههای تاریخی، معادلات قدرت و متغیرهای علمی متفاوتی میزیستهاند؟ بهنظر این افراد، مقایسه بدون توجه به این موارد نوعی دیوانگی است.
فرزند سرهنگ عمیروش در اتهامپراکنی علیه امیرعبدالقادر تا جایی پیش رفته است که با نشاندادن تابلوی زنی خمیده مدعی شده که این «عکسِ» همسر امیرعبدالقادر در حال بوسهزدن بر دست «ناپلئون سوم» است. او در ادامه پا را فراتر گذاشته و با نمایش کاغذی ادعا کرده که این سند پرداخت پول توسط فرانسه به نوادگان امیرعبدالقادر است که تا به امروز هم ادامه دارد و این پول پاداش همکاری امیرعبدالقادر با فرانسه است.
در میان قهرمان خارقالعاده و خائن مزدور، انسان فراموش میشود
بسیاری از نویسندگان و دانشگاهیان بر این عقیده هستند که مردم الجزایر بهقدری قهرمانان جریان مقاومت مردمی را مقدس میانگارند که تصور شکست یک انسان قهرمان، تسلیمشدن یا بهاسارتگرفتهشدن او برایشان دشوار است.
بسیاری از مردم الجزایر نمیخواهند بپذیرند که قهرمانها درنهایت آدم هستند. ازهمینرو، به ایشان وجوه ماورایی و اسطورهای میدهند، در خیال و تصورشان این وجوه را میپرورانند و ابعاد انسانی چهرههای تاریخی را نادیده میگیرند. از نظر آنها، یک قهرمان خارقالعاده از هر خطایی به دور است.
الجزایریها تصور ذهنی خود از «سوپرمن» را در شهدا تجسم میکنند. بدینترتیب، آنها را در معرض انتقادهایی قرار میدهند که چهرهشان را مخدوش کرده یا مسیر تهمتِخیانتبستن به ایشان را هموار میکند؛ زیرا سوپرمن هیچگاه تسلیم نمیشود و همواره طرفداران خود را خشنود میسازد.
برخی معتقدند که طبیعت خلاءپذیر نیست؛ به همین دلیل طبیعی است که با توجه به ابهام تاریخ الجزایر و فقدان آرشیو تاریخی مستقل در این کشور، عرصه برای جولان هر تازهازراهرسیدهای در زمینهی تفسیر تاریخ و اختراع حوادث، تصاویر و آمارها مهیا شود. بخش بزرگی از آرشیو تاریخی الجزایر تحتسلطهی استعمار نوشته شده و سهلانگاری دستگاههای دولتی الجزایر و مورخان الجزایری در پرکردن خلاءهای تاریخی و تکمیل بخشهای نانوشتهی آن، به رشد تفسیرهای بیاساس جهت پرکردن خلاءهای موجود دامن زده است.
سعید خطیبی، نویسندهی الجزایری، از این زاویه به نورالدین آیت حموده پاسخ داده است. این نویسنده میگوید: «جناب آقای نورالدین، سال ۲۰۱۶، وقتی شما نمایندهی پارلمان بودید، تاریخ مکتوب امیرعبدالقادر در مزایدههای علنی فرانسه به حراج گذاشته شد. شما آن زمان کجا بودید؟ چرا بهعنوان نمایندهی مردم، نقش شایستهای ایفا نکردید و دولت را ملزم به خرید آن آرشیو نساختید؟ اگر آن آرشیو در دسترس مردم الجزایر بود، اکنون شما اینگونه زبان نمیگشودید و جرأت نمیکردید این سخنان را علیه بنیانگذار کشور بیان کنید. از آنجا که در کشوری فاقد آرشیو تاریخی زندگی میکنیم، حق دارید هرچهقدر دوست دارید اراجیف بگویید.»
وقتی الجزایریها به خشم میآیند
الجزایریها برای سرهنگ عمیروش بهعنوان یکی از چهرههای برجستهی انقلاب آزادی ملی، احترام بسیاری قائلند. بههمینخاطر، تلاش کردند بدون مخدوشکردن چهرهی پدر، به فرزندش واکنش تندی نشان دهند.
تقریباً صفحهی هیچ فعال الجزایری در شبکههای اجتماعی را نمیتوان یافت که سخنان نورالدین را محکوم و دستاوردهای امیرعبدالقادر را به وی گوشزد نکرده باشد. در این میان، فعالانی بودند که خشم خود را به گویندهی اتهامات نشان دادند. برخی نیز از زاویهی نظریهی توطئه به موضوع پرداختند. نویسندگان و روزنامهنگارانی هم بودند که درصدد تصحیح اطلاعات ارائهشده در آن گفتوگوی تلویزیونی برآمدند.
واسینی الأعرج، نگارندهی «کتاب الأمیر»، نیز این سؤال را مطرح کرد: «آیا جنگ نمادها آغاز شده است؟ اینکه یک ملت نمادهای تاریخی خود را از بین ببرد بدین معناست که بدن خود را برای تجاوزگران و شوالیههای نابودی برهنه میکند... آیت حموده حق دارد آنگونه که مایل است فکر کند، اما دستکم یا باید نسبت به موضوع شناخت داشته باشد یا اگر نه، آن را به راویان تاریخ واگذار کند.»
اخیراً فرزند عمیروش در یک گفتوگوی رسانهای اعلام کرده است که جایگاه تاریخی پدرش به او این اجازه را میدهد تا تاریخ را بررسی و نتایجش را اعلام کند
نویسندهی الجزایری در توضیح برخی از جزئیاتی که مدعی است نورالدین آیت حموده در بیان آنها از حقایق تاریخی فاصله گرفته است میگوید: «بهعنوان مثال دربارهی آن تصویری که آیت حموده ادعا میکند همسر امیر است که در برابر ناپلئون سوم تعظیم کرده باید بگویم که موردِ ادعا تصویر یک تابلو است و عکس نیست و آن زن در تابلو مادر امیر است که بهدلیل مسنبودن کمرش خمیده شده بود. دوم اینکه آن تابلو بیانگر نگاه نقاش «کولونیالیستی» است و نمیتوان به آن استناد کرد.
موضع امیر نسبت به مسیحیان در شام (سوریه کنونی) نشأتگرفته از انسانیت اوست. یک مرد با استفاده از مصونیت و اسلحه و جمعی از یاران خود، بیش از ۱۵ هزار مسیحی را از مرگ حتمی نجات میدهد، اما آقای آیت حموده میگوید که امیر در شام از آنها (مسیحیان) دفاع و در الجزایر آنها را علیه مردم رها کرده است! این اوج جهالت است. جنگ الجزایر یک جنگ استعماری کولونیالیستی بود و بههیچوجه یک جنگ دینی نبود. نگاه امیر عبدالقادر در قرن نوزدهم مترقیتر از نگاه آیت حموده است که جز با تفکر مبتنیبر نابودسازی، توهم، جهل مرکب و عوامگرایی پلید قابل توجیه نیست.»
مصطفی صامت، پژوهشگر الجزایری، با محورقراردادن بعد انسانی شخصیت امیر عبدالقادر مینویسد: «تسلیمشدن امیر (در عهدنامه با فرانسه) بدون شک برای جلوگیری از ریختهشدن خون کودکان، زنان و سالمندان بود و این سرنوشت بسیاری از چهرههای نمادین تاریخ قدیم و جدید ماست. این مسئله از امیر یک فرد خائن یا ذلیل نمیسازد. الجزایر بهعنوان یک تاریخ، یک ملت و یک تمدن نیازمند حفظ آن قهرمانانی است که تاریخْ آنها را با ایدهی مقاومت جاودانه ساخت و بدون شک امیر یکی از آنهاست.
اما از یک نگاه منطقی و بهدور از بزرگنمایی و گرایشهای ایدئولوژیک، میتوان گفت همانگونه که بومدین (هواری بومدین، رهبر أسبق الجزایر) برای سوداگری و سوءاستفاده از ارزش نمادین امیر عبدالقادر، جسد او را به وطن منتقل کرد، درحالیکه مجاهدان سرشناس همچون بوضیاف و آیت حمد، را دستگیر میکرد و در ترور افراد بسیاری همچون شعبانی و بلقاسم کریم، دست داشت، سمبلیکبودن امیر از سوی جریان اسلامگرای منافق برای تبلیغ ایدئولوژی خود نیز مورد سوءاستفاده قرار میگیرد؛ هر چند اسلامی که امیر عبدالقار به آن اعتقاد داشت یک اسلام عرفانی است که کاملاً از اسلام تندرو و بیمار آنان بهدور است و ای کاش آنها پیرو اسلام آزاداندیش او بودند که پذیرای همه ادیان و افکار است.»
پاسخ نهادهای حکومتی
شورای وکلای مدافع خانوادهی امیر عبدالقادر الجزایری بهویژه عتیقه بوطالب، نوه او، و زهور آسیا بوطالب، دبیر کل مؤسسه امیر عبدالقادر، شکایت خود از نورالدین آیت حموده را به دادگاه ارائه کردند و وکلای مدافع خواستار تعقیب نمایندهی سابق پارلمان به اتهام «توهین به نمادهای ملت وانقلاب و نشر نفرتپراکنی و نژادپرستی و قذف و جعل هویت» شدند.
همچنین وزارت مجاهدین با انتشار بیانیهای تأکید کرد: «بهعنوان یک نهاد مدنی که حق دارد در همه دعاوی مطرحشده در اینباره بهعنوان طرف دعوای قضایی قرار بگیرد، در بهکارگیری همهی روشهای قانونی علیه هر کسی که به نمادهای تاریخی و ملی جسارت کند کوتاهی نخواهد کرد.»
علیرغم اینکه مدیر شبکهی تلویزیونیای که گفتوگوی نورالدین آیت حموده را پخش کرد با اشاره به اینکه سخنان آیت برای دیگران الزامآور نیست، درصدد تبرئهی خود و شبکهاش از آنچه بر زبان مهمان برنامه جاری شده بود برآمد، اما ابعادی که برنامه به خود گرفت باعث شد نهاد کنترل رادیو و تلویزیون الجزایر از قدرت خود استفاده کرده و پخش شبکهی الحیات را از تاریخ ۲۳ تا ۲۹ ژوئن ۲۰۲۱ از همهی کانالهای وابسته متوقف کند. بعد از این جریان، تنها بخشهایی که توسط مردم ضبط و در شبکههای اجتماعی منتشر شده بود، باقی مانده است.
لازم به ذکر است آن شبکهی تلویزیونی تمام گفتوگو را از روی همه ایستگاههای پخش وابسته حذف کرد و جز برخی فیلمهای تقطیعشده که توسط بینندگان ضبط و در شبکههای اجتماعی منتشر شده، چیزی از آن مصاحبه در دسترس نمانده است.
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
مستخدم مجهول -
منذ يومينكل التوفيق ومقال رائع
Ahmad Tanany -
منذ 6 أيامتلخيص هايل ودسم لجانب مهم جداً من مسيرة الفكر البشري
مستخدم مجهول -
منذ أسبوعلا يوجد اله او شئ بعد الموت
Mohammed Liswi -
منذ أسبوعأبدعت
نايف السيف الصقيل -
منذ أسبوعلا اقر ولا انكر الواقع والواقعة فكل الخيوط رمادية ومعقولة فيما يخص هذه القضية... بعيدا عن الحادثة...
جيسيكا ملو فالنتاين -
منذ اسبوعينمقال بديع ومثير للاهتمام، جعلني أفكر في أبعاد تغير صوتنا كعرب في خضم هذه المحن. أين صوت النفس من...