احتمالا اگر شما چیزی دربارهی فراماسونها شنیده باشید، بیشتر مربوط به تئوریهای توطئهی عجیبوغریبی است که آنها را بهخاطر تضعیف دین و تخریب جامعه سرزنش میکند. واقعیت شاید پیشپاافتادهتر باشد. به نظر میرسد که احتمالا فراماسونها جهان را از پشت سایهها اداره نمیکنند. اما این به معنای شگفتانگیز نبودنِ این تشکیلات نیست. آنها تاثیرات مهمی بر برخی از رخدادهای تاریخی داشتهاند. برای نمونه، عملا آنها بودند که عربیِ مدرنِ استاندارد را ابداع کردند؛ زبانی که در جهان عرب بیشتر در نوشتار، نشر و رسانهها استفاده میشود.
اگرچه که احتمالا فراماسونها اهرام را نساختهاند و در عصر یونان و رم باستان نیز وجود نداشتهاند، اما تشکیلاتی هستند که عمرشان حداقل به عصر جدیدِ نخستین برمیگردد. قدیمیترین شواهد و مستندات دربارهی پیشینیانِ بلافصلِ فراماسونریِ مدرن، ما را به جزایر بریتانیای قرن هفدهم هدایت میکند. این پیشینیان یکسری سنگتراش یا بنّای واقعی بودند.
میتوان حدس زد که طبیعتِ بهشدت عقلگرا و فنیِ پیشهی سنگتراشی یا بنّایی باعث شده فکروذکر فراماسونها عقلانیت و پیشرفت علمی باشد؛ دو ارزش اصلی که فراماسونری مدعیِ رعایت آنها تا همین امروز است. حولوحوش ابتدای قرن هفدهم میلادی، فراماسونری شروع به تغییر مهمی کرد. لژهای ماسونی که بهعنوان جماعتهایی ماهر و صنعتگرانی دانا مشهور شده بودند، شروع به جذب کسانی کردند که بنّا نبودند. عضویت در لژها برای دیگر پیشهها هم ممکن شد. این پیشهوران بهعنوان فراماسونهای نظری شناخته میشدند، برخلاف پیشهورانی که واقعا چیزهایی میساختند و فراماسونهای عملی محسوب میشدند. در طول قرنهای بعدی فراماسونری عملی در اروپا بهعنوان یک پیشه از بین رفت و بهتدریج کل جنبش ماسونی به فراماسونری نظری تبدیل شد. اگرچه که فراماسونری نظری اکنون عاری از اهدافِ کارکردیِ اولیهی فراماسونری عملی برای شناسایی صنعتگران ماهر است، اما برخی از مناسک مخفیانهی آن را حفظ کرده و به ارزشهای فراماسونری، بهويژه همکاری مشترک، عقلانیت و اعتقاد به پیشرفت علمی، پایبند مانده است.
فراماسونری در قرن ۱۸ میلادی به امپراطوری عثمانی رسید؛ به بیان دیگر، حوالی زمان تغییر مسیر نهاییاش از فراماسونری عملی به فراماسونری نظری. اطلاعات دربارهی فعالیتهای ماسونی در سرزمینهای عثمانیِ قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی اندک است و اگرچه اسنادی از وجود برخی لژها وجود دارد، بهنظر میرسد که آنها عمری طولانی نداشتهاند. بهلطف نهادینهشدنِ اصلاحات موسوم به «تنظیمات»، که نتیجهی دههها تلاش حکومت عثمانی برای مدرنسازیِ امپراطوریاش بود، فراماسونری در امپراطوری عثمانی شروع به رشد کرد. یکی از تاثیرات اصلاحاتِ تنظیماتی افزایش یافتن مراودات بین عثمانی و دولتهای اروپایی بود که منجر به رشد جمعیت مهاجران اروپاییِ ساکن در سرزمینهای عثمانی شد.
برخی از این مهاجران لژهای ماسونی را برپا کردند و در دههی ۱۸۶۰ تعداد آنها به بیشاز یک دوجین رسید. با اینکه در ابتدا اروپاییها فراماسونری را به امپراطوری عثمانی آورده بودند، اما محلیها خیلی زود به آن علاقه نشان دادند. برخی از آنها به لوژهای مختلطی که از اعضای اروپایی و محلی تشکیل شده بود پیوستند، برخی دیگر هم لوژهایی اختصاصی برای محلیها راه انداختند. با این حال، مسلمانها با فراماسونری خصومت داشتند و تعداد بسیار کمی از آنها به این جنبش پیوستند.
سخن گفتن دربارهی علم و صنعت با زبان شعر نمیتواند منجر به نوشتاری دقیق و فهمی آسان شود. بنابراین مبلغان مذهبی رویکردی متفاوت در پیش گرفتند. آنها به جملات ساده با ساختار ساده روی آوردند، بسیار شبیه به آنچه که امروز در نوشتار عربی استفاده میشود
در دهههای اول قرن نوزدهم میلادی و با ورود فراماسونهای پروتستان از آمریکا فعالیتهای ماسونی در بيروت فوران پیدا کرد. این فراماسونها که بعدها دانشگاه آمریکایی بیروت را تاسیس کردند، از جمله دنیل بلیس(Daniel Bliss) ، کرنلیوس فندایک (Cornelius Van Dyck) و جورج پست (George Post) که این روزها بیشتر بهلطف نامگذاری خیابانها و ساختمانهای دانشگاه آمریکایی بیروت شناختهشده هستند، برای این به سرزمین شام آمده بودند که محلیها را به پروتستانیسم ترغیب کنند. اما آنها ایدهی بسیار خاصی دربارهی طبیعتِ مذهب پروتستان داشتند که هم رویکردشان در کارِ تبلیغ مذهب را شکل داده بود و هم تاثیری عمیق بر توسعهی زبان عربی گذاشت. آنها معتقد بودند که پروتستانیسم یک مذهب عقلگرا و علمی، یا به زبان ساده، یک مذهب منطقی است؛ از این رو اگر اهالی شام بتوانند علم و منطق عقلگرای مدرن را بفهمند، خودبهخود به پروتستانیسم میگروند.
پرسش مبلغان مذهبی این بود که حالا چطور باید اهالی شام را با عقلانیت و علم مدرن آشنا کنند. پاسخ ساده بود؛ باید تحصیلات درجهیکی را برای محلیها فراهم میکردند که جایگاه هنر در اندیشه و علم مدرن را به آنها معرفی کند. این تحصیلات باید در شبکهای از مدارس مذهبی ارائه میشد. کالج پروتستانِ سوری که در سال ۱۸۶۶ میلادی تاسیس شد یکی از این مدارس بود؛ همان موسسهای که بعدها نامش به دانشگاه آمریکایی بیروت تغییر یافت.
دنیل بلیس
در آن زمان، تقریبا تمام آموزشها در کالج پروتستانِ سوری فقط به زبان عربی ارائه میشد و این امر تا اوایل قرن بیستم نیز ادامه داشت. گذشته از این واقعیت که آموزش عربها با زبان مادریشان بسیار عملیتر به نظر میرسید، دلیل بسیار عجیب و خاص دیگری هم برای این کار وجود داشت. یکی از عقاید اصلیِ مسیحیت پروتستانی این است که هر مومنی باید بتواند بیواسطه، به زبان مادریِ خودش [نویسندهی مقاله در اینجا از ضمیر مذکر استفاده کرده] و با کمترین نیاز به تفسیرِ مراجع مذهبی مانند کشیشها، کتاب مقدس را بخواند (من بیدلیل و بدون حساسیت از ضمیر مذکر برای اشاره به «مومن» استفاده نکردهام؛ حتی پروتستانهای روشن و آگاه هم کاملا مطمئن نبودند که زنها باید کتاب مقدس را بخوانند). این پروتستانیسم را از کلیساهای مسیحیِ غیر اصلاحی مانند کلیسای کاتولیک، کلیسای ارتدکس یونانی و کلیسای مارونی جدا میکرد؛ کلیساهایی که تا قرن بیستم نسخههایی از کتاب مقدس را استفاده میکردند که به زبانهای لاتین، یونانی، سریانی و چند زبان دیگر از زبانهای مردهی کتاب مقدس نوشته شده بود و بیشتر مومنان نمیتوانستند به سادگی آن را بفهمند. مسلم است ذهنیتی که فراهمکردنِ دسترسی مستقیم خوانندگان به دانش با زبان مادری را ترجیح میداد، فقط به کتابهای مذهبی محدود نماند و به متنهای علمی و آموزشی نیز گسترش یافت.
بهاینترتیب مبلغان مذهبی برای آشنایی اهالی شام با کتاب مقدس به زبان عربی، ترجیحا عربیِ واضح و قابلفهم، مجبور بودند در ابتدا کتاب مقدس را به این زبان ترجمه کنند. واقعا در آن زمان نسخهای از کتاب مقدس به زبان عربیِ واضح، کاملا قابل فهم و دسترسیپذیر وجود نداشت، چرا که کلیساهای مسیحیِ قدیمیتر در مناطق عربزبان استفادهای از آن نداشتند.
بنابراین تیمی از مبلغان مذهبی و محلیهایی که بهتازگی مذهب پروتستان را پذیرفته بودند، با رهبری کرنلیوس فندایک و الی اسمیت (Eli Smith)شروع به کار بر روی ترجمهی عربی کتاب مقدس کردند. اما آنها متوجه شدند قواعد نحو و واژگان عربی رایج در آن زمان زیادی تجملی و پیچیده است. زمانی که آنها کارشان را شروع کردند هنوز نوشتنِ عربی به سبک نثر مسجع بیشترین ارزش را داشت و این گرایش حتی در متنهای علمی غیرداستانی نیز فراگیر بود. شاید مشهورترین نمونهی این سبک کتاب «تخليص ابريز في تلخيص باريز» نوشتهی رفاعه رافع طهطاوی باشد که یک بررسی جامع دربارهی دستاوردهای فناورانه، اقتصادی و سیاسی جامعهی فرانسه است (عنوان این کتاب در زبان انگلیسی "An Imam in Paris" - یک امام در پاریس- ترجمه شده که عاری از قافیههایی است که در عنوان عربی آن وجود دارد). این کتاب بر مشاهدات طهطاوی هنگام اقامتش در فرانسه بین سالهای ۱۸۲۶ تا ۱۸۳۱ بنا شده و بیشتر آن به نثر مسجع نوشته شده است.
سخن گفتن دربارهی علم و صنعت با زبان شعر نمیتواند منجر به نوشتاری دقیق و فهمی آسان شود. بنابراین مبلغان مذهبی رویکردی متفاوت در پیش گرفتند. آنها به جملات ساده با ساختار ساده روی آوردند، بسیار شبیه به آنچه که امروز در نوشتار عربی استفاده میشود. آنها در سال ۱۸۶۰ نسخهای از کتاب مقدس را، که امروزه هم استفاده از آن محدود است و به «انجیل فندایک» مشهور است، چاپ کردند. این نسخه هیچیک از قواعد دستوری رایج در عربی آن زمان را نشکسته بود، اما از سبک درهمرفته و بیدلیل پیچیده دوری جسته بود.
علاوه بر کتاب مقدس، مبلغان مذهبی و همکاران محلی آنها مجبور بودند برای آشنایی اعراب با عقلانیت و علم مدرن کتابدرسیهای علمی و ژٰورنالهای دانشگاهی را نیز به عربی برگردانند. اینجا بود که با مشکل دیگری روبهرو شدند. واژگان عربی واقعا با پیشرفتهای علم و دانش همگام نبود و برای توصیف برخی از مفاهیم، که در زبانهای اروپایی بهطور گستردهای دربارهشان بحث میشد، کلمهای در زبان عربی وجود نداشت. بنابراین نویسندگان کتابدرسیهای جدید واژگان تازهای را ابداع کردند. آنها این کار را استخراج شکلهای جدید از ریشههای موجود در کلمههای عربی انجام دادند. برای مثال، فارِس شدياق، یکی از اعضای تیم ترجمهی کتاب مقدس و از اولین نوکیشان پروتستان در شام، در ساختنِ واژهی «اشتراکیه» براى socialism از یک ریشهی موجود در زبان عربی، «ش ر ک»، استفاده کرد. این یک مشتق جدید از ریشهی چند واژهی عربی کهن است که بیشترشان به مفهوم تقسیم کردن و مشارکت مربوط هستند. ریشه «ش ر ک»، برای مثال، در قرآن و واژگانی چون «شریک» وجود دارد. بسیاری از این واژهها اکنون بخشی از واژگان روزمرهی زبان عربی هستند.
در نیمهی دوم قرن نوزدهم، استفاده از عربیِ مدرنِ استاندارد شتاب گرفت؛ آن هم بیشتر با تلاشهای روشنفکران تحصیلکرده در مدارس مذهبی که نویسنده، ویراستار و ناشر شده بودند. بیشتر کسانی که عضو کالجِ پروتستانِ سوری بودند بعدها به مصر رفتند، جایی که داشت بهسرعت تبدیل به قطب نویسندگی و نشر در زبان عربی میشد و فضای روشنفکری آزادتری نسبت به بیروت داشت. آنها رفتند و برخی از اولین و تاثیرگذارترین نشریات عربی را همچون «الهلال» - که جرجی زیدان، از اعضای سابق کالج پروتستان سوری، تاسیس کرد- و مجله «المقتطف» - به سردبیری یعقوب صرّوف و فارِس نمر که قبل از مهاجرت به مصر در کالج پروتستان سوری استاد بودند- تاسیس کردند. حتی «الاهرام»، مشهورترین روزنامه مصری در حال حاضر، بهدست بشاره و سلیم تقلا - دو برادر مهاجر از سرزمینی که امروز کشور لبنان نام دارد- تاسیس شد. در واقع میتوان گفت اکثریت مطلق نشریاتی که حولوحوش آغاز قرن بیستم میلادی در قاهره چاپ میشدند همگی یا با مالکیت، یا با سرمایهگذاری و یا با سردبیری افرادی از سرزمین شام، که عضو کالج پروتستانی سوری و دیگر مدارس مذهبی بودند، اداره میشد.
نشریات دیگری هم که مربوط به تحصیلکردگانِ مدارس مذهبی پروتستانی سرزمین شام بودند و به عربی استاندارد مدرن نوشته میشدند، در نقاط دیگری از جهان چاپ میشدند. فارِس شدیاق، ابداعکنندهی کلمهی عربی برای سوسیالیسم، نشریهی «الجوائب» را در استانبول راه انداخت. فرح انطون، یکی از اولین چپگرایان جهان عرب، که از دانشجویان مدرسه مذهبی پروتستان، مجله «الجامعه» را تاسیس کرد که ابتدا در مصر اداره میشد و در سال ۱۹۰۴که انطون به آمریکا مهاجرت کرد، به این کشور منتقل شد.
کتابهای متعددی علاوه بر کتاب مقدس در رشد عربی استاندارد مدرن نقش داشتند. از مهمترین و تاثیرگذارترین کتابهای این دسته میتوان به واژهنامهی عربی «المحیط» و دانشنامهی «دایرهالمعارف» اشاره کرد. هر دوی این کتابها را بطرس البستانی، که مشارکت تاثیرگذاری در ترجمهی کتاب مقدس داشت، نوشته است. این واژهنامه و دانشنامه از اولین کتابهای مرجعی هستند که با استفاده از عربی استاندارد مدرن نوشته شدند و نقشی تاثیرگذار در استانداردسازی زبان جدید داشتند.
نباید دربارهی اهمیت این نشریات و کتابها در رشد عربی استاندارد مدرن، صرفا بهمثابه واسطهای برای گفتمان علمی و آموزشی، اغراق کرد. بهلطف تلاشهای نخبگانی که پشت این نشریات و کتابها بودند نیمهی دوم قرن نوزدهم شاهد فورانی از نوشتن و انتشار به زبان جدید بود. این فوران، در کنار گسترش سواد، بهراستی عربی استاندارد مدرن را تبدیل به یک پدیدهی تودهایِ پانعربی کرد.
در اینجا، پیش از آنکه فارغالتحصیلان دانشگاه سنژوزف لبنان ایمیلهای نفرتپراکن برایم بفرستند، احتمالا باید بگویم که فقط دانشگاه آمریکایی بیروت پشت تغییر در زبان عربی نبود. دانشگاه آمریکایی بیروت را باید یک قطب روشنفکری دانست، اما قطبهای مشابهی هم در دیگر نقاط جهان عرب بودند که روی پروژههای مشابهی برای سادهسازی عربی و ترویج استفاده از نسخهی جدید این زبان کار میکردند.
فهرست نشریات و کتابهای موثر در رشد عربی استاندارد مدرن که اینجا آوردیم خیلی از یک فهرستِ کامل فاصله دارد. در آخر، با اینکه اروپاییها و آمریکاییها، مانند کرنلیوس فندایک، بیشترین اعتبار را از شروع جنبش نشر و ترجمه بهدست آوردند، بخش زیادی از کار واقعی را محلیهایی انجام دادند که بیشترشان هماندازهی مبلغان مذهبی به این پروژه اشتیاق داشتند. اما گذشته از همهی این تذکرها و با در نظر گرفتنِ قدوقوارهی دانشگاه آمریکایی بیروت و وسعت لبنان، باید گفت نقشی که این دانشگاه در فرآیند اصلاحات زبان داشت نقشی تعیینکننده و بیتناسب با نقش دیگر بازیگران این صحنه بود.
از آنجا که اصلاح زبان عربی یک اشتیاقِ مادامالعمر برای بسیاری از فراماسونها بود، منطقی به نظر میرسد که فرض کنیم بحث دربارهی این پروژه یکی از موضوعهای همیشگی آنها در جلسات ماسونی بوده است
خب چه ارتباطی بین مبلغان مذهبی، فارغالتحصیلان دانشگاه آمریکایی بیروت و فراماسونها وجود دارد؟ خیلی ساده است. بهطور شگفتانگیزی تعداد زیادی از مبلغان مذهبی و فارغالتحصیلان اولیهی کالج پروتستانی سوری فراماسون بودند. مترجمان کتاب مقدس، کرنلیوس فندایک و الی اسمیت، از فراماسونهای فعال بودند. سردبیر «المقتطف»، فارِس نمر، به مقام استادیِ لوژ ماسونیِ بیروت رسید. همردهی او در این مجله، یعقوب صرّوف، نیز ماسون بود، مثل جرجی زیدان، سردبیر الهلال. بطرس البستانی که واژهنامهی عربی «المحیط» را نوشت هم ماسون بود، همچون بسیاری از روشنفکران عرب آن زمان، مانند میخائیل مشاقه و شاهین مکاریوسِ روزنامهنگار.
در واقع، بخش زیادی از اطلاعاتی را که امروز دربارهی فراماسونری قرن نوزدهم میلادی در لبنان داریم از نوشتههای شاهین مکاریوس بهدست آمده است؛ او آنقدر به ماسون بودنش افتخار میکرد که کتابهای زیادی هم دربارهی فراماسونری نوشت. مکاریوس در یکی از کتابهایش دربارهی اینکه چطور تلاشهای اولیهاش برای پیوستن به تعدادی از لوژهای ماسونی در بیروت شکست خورده توضیح میدهد. او صرفا با پادرمیانی و پیشنهاد کرنلیوس فندایک توانست عضو لوژ Le Liban (لبنان) شود.
این حرفها به معنی آن نیست که لوژهای ماسونی محل توطئه برای دگرگون کردنِ زبان عربی بودهاند. به احتمال زیاد، روشنفکران بیروت بهدلیل گفتوگوهای آزاد و بیپردهای که در لوژهای ماسونی بین گروههای همفکر، پیشرو و افراد تحصیلکرده اتفاق میافتاد و مسلماً محیط اجتماعی لذتبخشی را ایجاد میکرد، به عضویت در فراماسونری ترغیب شدهاند. درهای لوژهای ماسونی، فارغ از پسزمینههای مذهبی و قومی، به روی افراد تحصیلکرده و ثروتمند باز بود و این راهی برای فرار آنها از هویتهای سفتوسخت اجتماعیِ غالب در جامعه بود.
از آنجا که اصلاح زبان عربی یک اشتیاقِ مادامالعمر برای بسیاری از فراماسونها بود، منطقی به نظر میرسد که فرض کنیم بحث دربارهی این پروژه یکی از موضوعهای همیشگی آنها در جلسات ماسونی بوده است. از همین رو شاید سهم فراماسونری در خلق عربی استاندارد مدرن، علاوه بر ایجاد کالج پروتستانی سوری و نمونههای مشابه دیگر، میتواند ساختن فضایی برای روابط بین فردی، تبادل ایدهها و بحث دربارهی دانش باشد. به این معنا، لوژهای ماسونی بهراستی توانستهاند به اهدافشان دربارهی حمایت از پیشرفت علم و عقلانیت دست پیدا کنند.
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
مستخدم مجهول -
منذ 3 أيامكل التوفيق ومقال رائع
Ahmad Tanany -
منذ أسبوعتلخيص هايل ودسم لجانب مهم جداً من مسيرة الفكر البشري
مستخدم مجهول -
منذ أسبوعلا يوجد اله او شئ بعد الموت
Mohammed Liswi -
منذ أسبوعأبدعت
نايف السيف الصقيل -
منذ أسبوعلا اقر ولا انكر الواقع والواقعة فكل الخيوط رمادية ومعقولة فيما يخص هذه القضية... بعيدا عن الحادثة...
جيسيكا ملو فالنتاين -
منذ اسبوعينمقال بديع ومثير للاهتمام، جعلني أفكر في أبعاد تغير صوتنا كعرب في خضم هذه المحن. أين صوت النفس من...