فوتبال پرطرفدارترین ورزش دنیاست؛ با این حال، برخی از نویسندگان و شاعران با آن مخالفند و نامش را افیون ملتها گذاشتهاند. توفیق الحکیم، رماننویس و نمایشنامهنویس اهل مصر، دربارهی اقبال جهان به فوتبال میگوید: «زمان قلم به پایان رسیده و زمان قدم آغاز شده است». برخی پیام این عبارت را دلیل نفرت روشنفکران از فوتبال میدانند.
بعضی از شعرا و ادبا هم به این ورزش محبوب روی آورده و تیم موردعلاقهی خود را با شور و شوق تشویق کردهاند. عدهای برای فوتبال شعر گفتهاند و عدهای از نشستن در جایگاه تماشاگران و تشویق بازیکنان ابراز پشیمانی کردهاند.
بهتعبیر محمود درویش، شاعر فلسطینی، «فوتبال فرصتی است برای اینکه وطن تکهتکهشده دمی بیاساید و برای یک امر مشترک، نفسی از سر آسودگی بکشد.» عبدالکریم الجویطی، رماننویس مراکشی، معتقد است فوتبال با چیزی در اعماق وجود انسان سخن میگوید. از نظر احمد فؤاد نجم، شاعر مصری، فوتبال شادی آور است و خیری شَلَبی، یکی از مهمترین نویسندگان معاصر مصر، از فوتبال به عنوان «سمفونی فقرا» تعبیر میکند.
نجیب محفوظ؛ مهاجم
ارتباط نجیب محفوظ، نویسندهی مشهور مصری، با فوتبال از بازی در تیم مدرسه آغاز شد. چپپا بود و در کودکی بهعنوان مهاجم بازی میکرد، اما در دورهی دبیرستان پستش را تغییر داد و بازی در نقش مدافع را بهخوبی فراگرفت. محفوظ میگوید: «کسانی که آنموقع بازیام را میدیدند پیشبینیشان ظهور یک نابغهی فوتبال بود که در آینده در یک باشگاه مشهور بازی خواهد کرد و به تیم ملی و مسابقات المپیک راه خواهد یافت».
بهتعبیر محمود درویش، شاعر فلسطینی، «فوتبال فرصتی است برای اینکه وطن تکهتکهشده دمی بیاساید و برای یک امر مشترک، نفسی از سر آسودگی بکشد.»
محفوظ تا پیش از رویآوردنبه ادبیات ده سال فوتبال بازی کرد. او میگوید: «هیچچیزی جز ادبیات مرا از فوتبال جدا نکرد. اگر بازیکردن را ادامه میدادم، شاید یکی از ستارگان بزرگ فوتبال میشدم.» پس از دور شدنش از زمین فوتبال، از تیم الزمالک طرفداری کرد و در چهل سالگی رمانی دربارهی فوتبال نوشت که طبق گفتهی جمال الغیطانی، نویسنده و روزنامهنگار مصری، در کتاب «المجالس المحفوظیه»، بعدها دستنوشته ی آن را پاره کرد.
احمد فؤاد نجم؛ هوادار درجهسه
احمد فؤاد نجم تا زمان مرگش، یعنی سال ۲۰۱۳، هوادار تیم الأهلی مصر بود. او خود را هوادار درجهسوم این تیم میدانست، زیرا معتقد بود هوادار حقیقی آن شیکپوشهایی نیستند که در جایگاه ویژه به تماشای بازی مینشینند، بلکه کارگران و کارمندانی هستند که از محلهها و شهرهای مختلف، با دردستداشتن پرچم تیمشان، روانهی جایگاه تماشاگران میشوند.
نجم تا پیش از شکستِ عرب ها از اسراییل در سال ۱۹۶۷، دوستی و ارتباط خود را با تعدادی از فوتبالیستها ازجمله حمدی نوح، بازیکن سابق الزمالک، حفظ کرد. او در یک گفتوگوی تلویزیونی گفت: «بعد از آن شکست، لذت فوتبال از بین رفت و ستارگان باشگاهها غیب شدند».
نجم بازیهای تیم ملی مصر را با شوق بسیار تماشا میکرد و به محمود الجوهری، مدیر فنی سابق تیم ملی مصر که تیمش را به جامجهانی ۱۹۹۰ ایتالیا برده بود، علاقه داشت. اشرف عبدالشافی، خبرنگار مصری، در کتاب «روشنفکران و فوتبال» از قول نجم مینویسد: «فوتبال همچنان ذهنم را درگیر کرده و بازیهای جام باشگاهها و تیم ملی را تماشا میکنم. هرکسی که فوتبال مصر را دنبال میکند بوی خوش بازی ابوتریکه، برکات، الحضری، شیکابالا و حسنی عبدربه را استمشمام می کند؛ بهنظر من، آنها نسل طلایی در سطح ملی و قارهای بودند.»
الفاجومی (لقب فؤاد نجم) شعارهای تماشاگران درجهسه را ثبت کرد و شعار «ای خانوادهی من، ای عشق من، ای جگرگوشهی من» را ساخت؛ «يا أهلي، يا حبي، يا حتة من قلبي.» او کتابی با همین عنوان تألیف کرد و در آن به شرح اوضاع فوتبال مصر پرداخت.
ابوتریکه و بازگرداندن فهمی هویدی به دنیای فوتبال
مخاطبان فهمی هویدی، روزنامهنگار و نویسندهی معروف دنیای عرب، از علاقهاش به فوتبال و نقش ابوتریکه در بازگشت این نویسنده به دنیای فوتبال خبر نداشتند. هویدی پس از شکست ۱۹۶۷ فوتبال را کنار گذاشته بود. در کتاب «روشنفکران و فوتبال»، بهنقل از فهمی هویدی آمده است: «نمیدانم چرا این شکست باعث کنارهگرفتنم از ورزش شد. دیگر هیچ فوتبالی را تماشا نمیکردم. اما با ظهور محمد ابوتریکه، بعد از یکی دو دهه دوباره به تماشای فوتبال نشستم، البته بهصورت جستهوگریخته و تنها در اوقات بیکاری.»
او در ادامه میگوید: «ابوتریکه مرا به فوتبال علاقهمند کرد. زمانی که فرصتی برای مشاهدهی بازیها پیش میآمد، او را بازیکنی حرفهای در زمین فوتبال مییافتم؛ گویی برای لذتبردن به زمین میآمد، نه مبارزه. با توپ مثل یک دوست تا میکرد، نه یک بازیکن. گاهی او را هنرمندی مییافتم که با توپ ارتباط عاشقانه برقرار کرده، درحالیکه سایر بازیکنان آمدهاند تا فرامین مربی را برای تسلطیافتن بر تیم حریف اجرا کنند. ابوتریکه با نمایش و نگرشش مرا به جایگاه تماشاگران بازگرداند.»
محمود درویش: فوتبال بهتر از المُتَنَبّی است
محمود درویش، شاعر فلسطینی، در یک جلسهی شعرخوانی از آمدن مردم به شبشعری که با بازی فرانسه و اسپانیا همزمان است ابراز تعجب کرد و گفت: «من بهشخصه تماشای فوتبال را ترجیح میدهم، حتی اگر خود المُتَنَبّی (شاعر برجستهی عرب در قرن چهارم هـ.ق) در آن نشست شعر بخواند.»
نجیب محفوظ: «کسانی که آنموقع بازیام را میدیدند پیشبینیشان ظهور یک نابغهی فوتبال بود که در آینده در یک باشگاه مشهور بازی خواهد کرد.»
درویش به عشقِ فوتبال شهره است و آن را «پرافتخارترینِ جنگها» میداند. او در کتاب حافظهی فراموشی فوتبال را فضایی برای بیان میداند که حاصل توافق حاکم و محکوم در بحبوحهی سیاهچال دموکراسی عربی است که در آن هم زندانی و هم زندانبان دائماً در معرض تهدید به خفهشدن هستند.
درویش پس از فینال جامجهانی ۱۹۸۶ و برتری آرژانتین بر آلمان با سه گل، یادداشتی دربارهی مارادونا، بازیکن آرژانتینی، نوشت: «در رگهای مارادونا بهجای خون، موشک خواهی یافت.» و در آن به هواداران مارادونا که با پایان جامجهانی و اتمام مسابقات زندگیشان دچار خلأ شده بود، تسلیت گفت.
این شاعر فلسطینی در اینباره چنین نوشت: «با بازگشت مارادونا به خانهاش، آرژانتین، چه کنیم؟ اکنون، پس از آنکه عادت کرده بودیم آرامش و هراسمان را به پاهای معجزهآسایش گره بزنیم، با چه کسی شب را سحر کنیم؟ حالا که یک ماه تمام معتادش شدیم و از مای تماشاچی، عاشق ساخت، با چه کسی همدم شویم؟ با چه کسی دوباره شور و هیجان را تجربه کنیم؟ پس از آنکه قهرمان گمشده ی خود را یافتیم، برای چهکسی غریو شادی و لذت برکشیم؟ حالا که در وجودمان زبانه میکشد عطش داشتنِ یک قهرمان... قهرمانی که برایش کف بزنیم، برای پیروزیاش دعا کنیم و مهرهی چشمزخم برایش بیاویزیم و نگرانش باشیم، نگران امید خودمان به او و نگران شکست. مارادونا، ای مارادونا، با زمان چه کردی؟ با وعدهها و قرارها چه کردی؟»
الرصافی و جاهین؛ دو شاعری که دربارهی فوتبال شعر سرودند
معروف الرصافی، شاعر عراقی، اولین کسی بود که برای فوتبال شعر سرود و دربارهی حرکات بازیکنان و بعضی قوانین فوتبال شاعرانه سخن گفت:
«قصدوا الرياضة لاعبين وبينهم كرة/ تراض بلعبها الأجسامُ/ وقفوا لها متشمرين/ فألقيت فتداولتها منهم الاقدامُ/ يتراكضون وراءها في ساحة/ للسوق معترك بها وصدامُ/ رفساً بأرجلهم تساق وضربها/ بالكفّ عند اللاعبين حرامُ»
«قصد ورزش کردند و در میانشان توپی بود/ بدنها به بازی توپ ورزیده می شوند و از این رو برایش آستین بالا زدند / زمانی که (توپ) در میانشان پرتاب شد، پاها از هم ربودندش و بهدنبالش در میدان دویدند/ همه بر سرش در جنگند و با ضربه هدایتش میکنند و لگدش میزنند/ اما ضربه با دست بر بازیکنان حرام است.»
صلاح جاهین، شاعر مصری، آخرین شعر رباعی را دربارهی فوتبال نوشت و سختی زندگی انسانها را به قلبی تشبیه کرد که همچون توپ در میان پای بازیکنان پاسکاری میشود.
جاهین طرفدار تیم الأهلی مصر بود و بارها دوست نویسندهاش، محمود السعدنی، را با چاپ نوشتههایی دربارهی نتایج مسابقات فوتبال در مجلهی «صباح الخیر» به مبارزه طلبید و همیشه روی برد تیم الأهلی شرط میبست.
عبدالکریم الجویطی، رهبر یک تیم مراکشی
عبدالکریم الجویطی، رماننویس مراکشی، از دوران کودکی عاشق فوتبال بود و آن را بهترین تجسم درام زندگی میدانست. او یک فصل از رمان زغارید الموت (هلهلههای مرگ) را به فوتبال اختصاص داد.
الجویطی نایبرئیس تیم رجاء بنی ملال مراکش بود و برای همهی بازیهای تیمش، چه در مراکش و چه در دیگر کشورها، در جایگاه تماشاگرها حضور پیدا میکرد. او قصد دارد دربارهی آن تیم یک رمان بنویسد، زیرا معتقد است رجاء بنی ملال تنها یک تیم نیست، بلکه میراث و روح یک شهر است.
انیس منصور: «هر که فوتبال را دوست نداشته باشد انسان بیچارهای است.»
الجویطی میگوید: «فوتبال چیزی در اعماق وجود انسان را نشانه میرود و تنها ورزشی ست که ممکن است غرایز بدوی انسان را تحریک کند. اگر در منظرهی زمین بازی تأمل کنیم، دو تیم را درحال دویدن بهدنبال توپ خواهیم یافت و دروازه و هواداران شورانگیز را میبینیم؛ آیا فوتبال درنهایت همان روش ابتدایی عملیات شکار نیست؟ شکارچیان شکار خود را تا افتادندردام دنبال میکنند؛ بازیکنان همان شکارچیان هستند و توپ همان شکار. بنابراین، فوتبال بیشتر یا ناخودآگاه انسان سروکار دارد تا عقل یا توانایی او.»
انیس منصور، پشیمان از هوادارنبودن
انیس منصور، نویسنده و فیلسوف مصری، علاقهای به فوتبال نداشت و شطرنج را بهعنوان بازی موردعلاقهی خود انتخاب کرده بود. او از همان دوران کودکی فوتبال را کنار گذاشت و هیچگاه از این کار پشیمان نشد. اما در پایان عمر از اینکه نتوانسته بود بهعنوان هوادار درجهسوم تیم الأهلی مصر در جایگاه تماشاگران قرار بگیرد، ابراز پشیمانی کرد.
اشرف عبدالشافی در کتاب «روشنفکران و فوتبال» بهنقل از انیس منصور مینویسد: «در شطرنج همیشه مغلوب بودم، حتی بچهها هم مرا میبردند. کتابهای زیادی خریدم و آنها را خواندم تا بالأخره یاد گرفتم چگونه با مهرهی اسب خوب بازی کنم و پیش بروم، اما همواره در میانهی بازی محاصره و کیش میشدم. سرانجام فهمیدم که لذت حقیقی در بازی فوتبال است. تماشاگران فوتبال همیشه برترند و احساس رضایت و شادمانی میکنند.»
منصور در ادامه میگوید: «هر که فوتبال را دوست نداشته باشد انسان بیچارهای است. این آخرین باور من است. اکنون بابت همهی آن سالهایی که روی سکوی تماشاگران ننشستم که کف بزنم و با فریادم توپ را به چپ و راست زمین بکشانم تا دستآخر گل شود یا به تیر دروازه بخورد، پشیمانم. فوتبال به یک قدرت اقتصادی تبدیل شده؛ برزیل از بچههای توی خیابانها ثروت ملی ساخته است. همهی ما باید به دنبال کشف استعدادهای اطرافمان باشیم و دیگران را به فوتبالبازیکردن تشویق کنیم.»
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
مستخدم مجهول -
منذ 3 أيامكل التوفيق ومقال رائع
Ahmad Tanany -
منذ أسبوعتلخيص هايل ودسم لجانب مهم جداً من مسيرة الفكر البشري
مستخدم مجهول -
منذ أسبوعلا يوجد اله او شئ بعد الموت
Mohammed Liswi -
منذ أسبوعأبدعت
نايف السيف الصقيل -
منذ أسبوعلا اقر ولا انكر الواقع والواقعة فكل الخيوط رمادية ومعقولة فيما يخص هذه القضية... بعيدا عن الحادثة...
جيسيكا ملو فالنتاين -
منذ اسبوعينمقال بديع ومثير للاهتمام، جعلني أفكر في أبعاد تغير صوتنا كعرب في خضم هذه المحن. أين صوت النفس من...