اگر دوران کودکی انسان بهسختی و بامشقت سپری شده باشد، بر شخصیتش تأثیرات منفی یا مثبتی میگذارد. بسیاری برای جبران آن دوره و رسیدن به موفقیت تلاش مضاعف میکنند، اما از آن میان، تنها تعداد اندکی به مقام ریاستجمهوری میرسند:
انور سادات
محمد انور السادات، رئیسجمهور مصر، مابین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۱، بیستوپنجم دسامبر ۱۹۱۸ در روستای میت ابوالکوم و در یک خانوادهی تحصیلکرده بهدنیا آمد. پدرش کارمند ارتش و مادرش، «ستّ البرین»، اهل شهر دُنقُلا بود با مادري مصری. دُنقُلا مرکز استان شمالیهی کشور سودان است و بر کرانهی رود نیل قرار دارد. پدرش زمان همکاری با تیم پزشکی انگلیس در سودان با ستّ البرین ازدواج کرد.
مادربزرگ دانا
انور سادات در زندگینامهاش با عنوان «در جستوجوی هویت»، به شرح دوران کودکیاش پرداخته و آن دوره را بیش از هر کسی با مادربزرگش بهیاد میآورد؛ کسی که بیشترین تأثیر را بر زندگیاش گذاشته بود: «چهقدر من این این زن را دوست داشتم! او شخصیتی بسیار قوی بود. علاوهبر آن خردمند بود؛ هم خردمندی ذاتی و هم خردمندی در تجربهی زیسته. طی تمام دوران کودکی من در روستا، او سرپرستی خانواده را برعهده داشت. پدرم به همراه ارتش در سودان بود و مادربزرگم از ما نگهداری میکرد. مانند مردان بهدنبال کارهای مزرعه میرفت و به امور زمین دو و نیم هکتاری پدرم رسیدگی میکرد... اهالی روستا برای حل مشکلات خود از مادربزرگم کمک میگرفتند تا با کمک طب سنتی و گیاهان داروییاش که هیچکس در روستای ما یا روستاهای همسایه به آنها تسلط نداشت، از بیماریها پیشگیری یا آنها را درمان کنند.»
برادرش در دورهی دبیرستان تصمیم به ترک تحصیل گرفت و این کار بهنفع سادات شد، زیرا ممکن بود پدرش بهدلیل ناتوانی در پرداخت هزینههای هر دو فرزند، تحصیل سادات را متوقف کند
سادات در کتاب خود مینویسد که مادربزرگ برایش داستانهایی غیرافسانهای و واقعی تعریف میکرد، مانند داستان رشادتهای ادهم الشرقاوی و مبارزه او با انگلیس و حکومت. شنیدن این روایتها در کودکی نقش مهمی در شکلگیری شخصیت سیاسیاش داشته است.
پابرهنه
یکی از خاطرات کودکی که در ذهن سادات حک شده، مربوط به روزی است که با مادربزرگش برای خرید عسل سیاه به بازار رفته بودند: «پشت سر مادربزرگ راه میرفتم؛ پسرکی قهوهای، پابرهنه با جلباب و پیراهن سفید که چشم از کوزهی عسل برنمیداشت؛ گنجی که مایهی شادیام بود.»
مادربزرگْ سادات را به جمع سوادآموزان روستا برد تا خواندن بیاموزد و قرآن را از بر شود. سادات در اینباره میگوید: «روی زمین مینشستم. تخته چوبی و قلم را که همهی وسایلم برای علمآموزی بود، در بغلم میگرفتم و پنیر خشک و خردهنان را از جیب گشاد لباسم که صبحها آن را پر میکردم، مشتمشت برمیداشتم و مابین درسها میخوردم.»
زیر خط فقر
سادات تا پیش از سال ۱۹۲۵ که به قاهره رفت، در فقر زندگی میکرد. بعد از بازگشت پدرش هم وضع تغییری نکرد و در خانهای کوچک در منطقهی کوبری القبهی قاهره ساکن شدند. پدرش مدرسهی انجمن خیریهی اسلامی را برای تحصیل او انتخاب کرد، چون مدرسهای دولتی بود و هزینههای آن متناسب با درآمدش. باوجود این، سادات دانشآموز سختکوشی بود و از همسالانش پیش بود. برادرش، طلعت، در دورهی دبیرستان تصمیم به ترک تحصیل گرفت و این کار بهنفع سادات شد، زیرا ممکن بود پدرش بهدلیل ناتوانی در پرداخت هزینههای هر دو فرزند، تحصیل سادات را متوقف کند.
رئیسجمهور فقید مصر در کتابش میگوید: «در دورهی دبیرستان زیر خط فقر بودم. درآمد پدرم بسیار اندک بود. برعکس همکلاسیهایم تنها یک لباس داشتم و آن را عوض نمیکردم. با پولتوجیبیام تنها یک لیوان دوغ میخریدم، درحالیکه همکلاسیهایم از بوفهی مدرسه شیرینی و شکلات میخریدند.» سادات تأکید میکند که هیچکدام از اینها باعث عقده و ناراحتی در او نشدهاند.
صدام حسین
صدام حسین، رئیسجمهور سابق عراق، در ۲۸ ماه آوریل سال ۱۹۳۷ در خانوادهای فقیر و کشاورز در روستای العوجه در نزدیکی شهر تکریت عراق بهدنیا آمد.
در کتاب «پروندههای مخفی حاکمان عرب»، نوشتهی ساندرا مکی، خانهای که صدام حسین در آن بزرگ شد ساختهشده از آجر و نی توصیف شده است. پدرش پیش از تولد او میمیرد و مادرش پس از مرگ شوهر، با مردی بیسواد بهنام ابراهیم الحسن ازدواج میکند که رفتار بسیار بدی با صدام داشته است.
صدام حسین در رمان «مردها و یک شهر» که بهگفتهی منتقدان، براساس زندگینامه او نوشته شده است، از خانوادهاش میگوید؛ صدام روایت میکند که ریشهی خانوادگی پدرش، حسین عبدالمجید، به امام حسین برمیگشت. شغل پدر نگهبانی بود و سه ماه قبل از تولد او فوت کرده است؛ قبل از مرگش به همسرش، صبحه، وصیت کرده كه نوزاد را اگر پسر بود «صدام» و اگر دختر بود «فاطمه» بنامد.
رنج های صدام از سنگدلی ناپدری
ناپدری صدام مخالف تحصیلش بود. بههمیندلیل در نه سالگی مجبور به فرار شد و به خانهی داییاش، خیرالله طلفاح، در بغداد رفت. صدام در مورد دلیل فرارش میگوید: «موضوع تحصیل را با مادرم درمیان گذاشتم. او موافق تحصیل من بود. اما وقتی موضوع را با ناپدریام مطرح کردم، بهشدت مخالفت کرد و مدرسه و محصلها را لعن و نفرین کرد. همچنین صحبت دربارهی این موضوع را برایمان قدغن کرد. من هم تصمیم قطعیام را بدون اطلاع مادرم گرفتم و از خانه فرار کردم.»
دانشکدهی نظامی بغداد، صدام را بهدلیل نمرههای پایینش رد کرد
در کتاب «پروندههای مخفی حاکمان عرب» آمده است که صدام بعد از فرار از خانه برای اولینبار به مدرسه میرود و در ۱۶ سالگی دورهی دبیرستان را تمام میکند. او بهخاطر بلندپروازیاش تلاش داشت وارد تشکیلات نظامی شود، اما دانشکدهی نظامی بغداد او را بهدلیل نمرههای پایینش رد کرد.
تسکین زخمها با آتش
شجاعت و تحمل بالا از ویژگیهای صدام از دوران کودکی بود. تیراندازی و شنا و اسبسواری را یاد گرفت. اولینبار که تنهایی شنا کرد زخمی شد و زخمش را بهوسیلهی تکه ای پشم تسکین داد. او پشم را بر آتش میگذاشت و وقتی شعلهور میشد، برشمیداشت و روی زخم خاموش میکرد.
صدام در اینباره میگوید: «با دردی که احساس میکردم خسته و نالان نمیشدم. مگر کسی جرأت دارد از این درد ناله کند؟ آیا صدام را میتوان ضعیف یا ترسو دانست؟»
صلاح عمر علی، از اهالی تکریت که نمایندهی عراق در سازمان ملل بود، در گفتوگویی با روزنامهی الحیات گفته بود که زندگی صدام سخت بود و اعتقاد داشت قدرت تنها ضامن آدمی است. او در روستایی متولد شد که ساکنان آن به سرسختی معروف بودند. صدام خیلی زود دریافت که با تهدید روبهروست و برای محافظت از خود، مجبور به استفاده از خشونت است.
این مورد را کتاب «صدام، خیزش و سقوط»، نوشتهی شکیب اقراوی، تأیید میکند که دوران کودکی صدام سختترین روزهای زندگیاش بوده و شخصیتی سنگدل از او ساخته است. روایتهای مختلف در اینباره متفقالقولند که کودکی سخت صدام، حتی اگر از آن حرف نزده باشد، بر شخصیت او در بزرگسالی تأثیر گذاشته است.
معمر قذافی، پسر جهنم
معمر قذافی، رئیسجمهور سابق لیبی که ۴۲ سال حکمرانی کرد، در هفتم ژوئن سال ۱۹۴۲ بهدنیا آمد. خانوادهای کشاورز، چوپان، بدوی و سنتی از قبیلهی قذافه داشت که در روستایی بهنام «جهنم» در حوالی شهر سِرت زندگی میکردند.
مادرش یهودی بود؟
ریشههای خانوادگی پدر و مادرش مشخص نیست، بهویژه مادرش که برخی رسانههای عربی و بینالمللی اطلاعات مختلفی دربارهی او دادهاند. صلاح قذافی، برادرزادهی رئیسجمهور پیشین لیبی و رئیس صندوق رفاه کودکان آن کشور، به روزنامه Argument De Facto گفته است مادر عمویش از منطقهی آدیغهی قفقاز روسیه به لیبی آمده بود.
از سوی دیگر، برخی رسانهها ازجمله تلویزیون اسرائیل، اعلام کرده است که مادر قذافی یهودی است. کانال دو تلویزیون اسرائیل نیز با زنی یهودی مصاحبهای انجام داد که ادعا میکرد خالهی قذافی است. قذافی در مورد والدینش صحبتی نکرده است، حتی در کتاب خاطرات زندگیاش بهنام «فرار به جهنم».
بهعکس علایق معمول کودکی، قذافی به سیاست علاقه داشت. از همان هنگام، تظاهرات علیه حضور فرانسه در سبها را رهبری میكرد و چندبار سعی در حمله به پایگاه محل استقرار فرانسویها داشت
قذافی چند سال پس از تولدش، به منطقهی فِزّان در جنوب لیبی منتقل شد. پس از آن، در شهر سَبها به مدرسه رفت.
نبوغ زودرس
«احمد قذّاف الدم»، پسرعمو و سخنگوی رسمی سابق قذافی در امور خارجه، در برنامهی «حافظهی سیاسی» شبکهی العربیه اعلام کرد که قذافیِ کودک بهدلیل خشکسالی در زادگاهش، شهر سِرت، بههمراه خانوادهاش به شهر سَبها آمد: «زمانی که کودکی کمسنوسال بود، بخشهای زیادی از قرآن را حفظ کرد. در دورهی ابتدایی با همهی همسالانش فرق داشت و باهوش و بلندپرواز بود. قبل از پایان هفتهی نخستِ کلاس اول، او را بهدلیل پیشرفت بالایش در کلاس دوم قرار دادند و بعد از پایان هفتهی دوم به کلاس سوم بردند.» قذاف الدم همچنین نقل میکند که بهخاطر این پیشرفت چشمگیر، پدر قذافی برایش جشن بزرگی برگزار کرده و از آن به بعد بیشتر مراقبش بوده است.
آنگونه که «قذّاف الدم» روایت میکند در زمان دورهی راهنمایی قذافی، رادیو بسیار نادر بود، اما قذافی تمایل زیادی به گوشدادن به برنامههای بیبیسی و صدای عرب داشت و از همان زمان اشتیاقش برای اطلاع از رویدادهای لیبی و جهان آغاز شد. بعد از آن کتابخوانی قهار شد و همیشه مشتاق حضور در کتابخانههای سبها برای خواندن کتابهای بیشتر بود.
کودک سرکش
بهعکس علایق معمول کودکی، قذافی به سیاست علاقه داشت. از همان هنگام تظاهرات علیه حضور فرانسه در سبها را رهبری میكرد و چندبار سعی در حمله به پایگاه محل استقرار فرانسویها داشت و سپس، شروع به تشکیل گروههای مخفی کرد.
قذاف الدم توضیح میدهد که قذافی این کار را از طریق ورود به کلاسهای مدرسه و شناسایی افراد دارای احساسات میهنپرستانه و سپس جذب آنها برای مبارزه با فرانسویها انجام میداد.
در زمان بازدید یک بازرس انگلیسی از مدرسه، مشکل بزرگی برای قذافی پیش آمد. قذافی تصویری از جمال عبدالناصر، رئیسجمهور وقت مصر، را به بازرس نشان داد و گفت كه حضور انگلیسیها در لیبی خوشایند نیست.
بهگفتهی قذاف الدم، قذافی تحتتأثیر جمال عبدالناصر بود و درنتیجهی فعالیتهای سیاسیاش، سال ۱۹۶۱ از مدرسه اخراج شد. برای تکمیل تحصیلات دبیرستان خود به مِصراته رفت تا اینکه به آکادمی نظامی در بِنغازی راه یافت.
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
مستخدم مجهول -
منذ 3 أيامكل التوفيق ومقال رائع
Ahmad Tanany -
منذ أسبوعتلخيص هايل ودسم لجانب مهم جداً من مسيرة الفكر البشري
مستخدم مجهول -
منذ أسبوعلا يوجد اله او شئ بعد الموت
Mohammed Liswi -
منذ أسبوعأبدعت
نايف السيف الصقيل -
منذ أسبوعلا اقر ولا انكر الواقع والواقعة فكل الخيوط رمادية ومعقولة فيما يخص هذه القضية... بعيدا عن الحادثة...
جيسيكا ملو فالنتاين -
منذ اسبوعينمقال بديع ومثير للاهتمام، جعلني أفكر في أبعاد تغير صوتنا كعرب في خضم هذه المحن. أين صوت النفس من...