شاركوا في مهمّتنا،
بل قودوها

اشترك/ ي وشارك/ ي!
«تنهایی بازی می‌کنم»... روزمرگی‌های یک بیکار در تونس

«تنهایی بازی می‌کنم»... روزمرگی‌های یک بیکار در تونس

انضمّ/ ي إلى مجتمع "قرّائنا/ قارئاتنا الدائمين/ ات”.

هدفنا الاستماع إلى الكل، لكن هذه الميزة محجوزة لمجتمع "قرّائنا/ قارئاتنا الدائمين/ ات"! تفاعل/ي مع مجتمع يشبهك في اهتماماتك وتطلعاتك وفيه أشخاص يشاركونك قيمك.

إلى النقاش!

فارسی

الجمعة 23 يوليو 202112:58 م

در گوشه‌ای از سالن‌های تنگ و باریک یک قهوه‌خانه در منطقه‌ی «لافایت» تونس نشسته بودم و نوشته‌ای را می‌خواندم که ناگهان مرد میز کناری توجهم را به دو جوان تازه‌وارد که روبه‌رویمان نشسته بودند و ثروتمند و آراسته به‌نظر می‌رسیدند، جلب کرد.

اولش فکر کردم یا کلاهبردارند یا در فکر انجام کاری سرّی هستند، به‌ویژه وقتی نگاه‌های خیره‌ی مرد کناری‌ام را دیدم. او بی‌آنکه ازشان چشم بردارد ازم پرسید: «کار می‌کنی؟» سرم را به علامت تأیید تکان دادم. گفت: «ما آدم‌های شاغل رقت‌انگیز هستیم، شبانه‌روز کار می‌کنیم تا غذا بخوریم و هزینه‌ی رفت‌وآمدمان را بدهیم، در‌حالی‌که این (بچه‌‌ننه‌ها)، به‌قول معروف، (لقمه‌ی حاضر و آماده) می‌خورند.»

مرد ادامه داد: «به لباس‌هایشان نگاه کن، ساعت مچی یکی‌شان حقوق یک ماه من است، تازه یک‌سال‌ونیم است بیکارند.»

حرف‌های مرد در سرم می‌چرخید و سؤالاتی را در مورد وضعیت زندگی بیکارانِ تونس در ذهنم ایجاد می‌کرد؛ بیکارانی با تعداد هفتصد و چهل‌ و دو هزار و هشتصد نفر از چهار میلیون و صد هزار نفر جمعیت فعال در تونس.

امید به اشتغال تقریباً وجود ندارد

اسامه، ۲۷ ساله، از منطقه‌ی قَفْصَه در جنوب تونس، در کافه‌ای محلی در «المدينة العتیقة» (بخش تاریخی شهر) نشسته است. او زبان فرانسوی خوانده، اما از یک سال قبل تا کنون شغلی نیافته است. قهوه‌ی خود را به‌آرامی در کنار دوستش، معاذِ ۲۸ ساله، می‌خورد. معاذ هم زبان فرانسه خوانده، اما کارش بنایی است و با اسامه در خانه‌ی کوچکی در یک منطقه‌ی قدیمی زندگی می‌کنند. اسامه تقریباً هیچ امیدی به پیدا‌کردن کار ندارد و می‌خواهد در اولین فرصت، مهاجرت غیرقانونی کند.

در زندگی روزمره، معمولاً افراد شاغل از ارتباط با بیکارها پرهیز می‌کنند تا مبادا ازشان پول قرض بگیرند. اگر یک فرد بیکار ساعت گران‌قیمت دستش بگذارد، دوست شاغلش قیمت آن را با حقوقش مقایسه می‌کند. یا اگر به یک جای خوب برود، در مورد پول «بابا و مامان» ازش می‌پرسند که هیچ زحمتی برای به‌دست‌آوردنش نمی‌کشد.

«بیشتر وقتم را در کافه می‌گذرانم. تنها می‌نشینم، یا بازی کامپیوتری می‌کنم یا مسابقات ورزشی می‌بینم، تا وقتی که دوستانم از سر کار برسند»

معاذ در‌حالی‌که لبخند می‌زند، به دوستش نگاه می‌کند و برای کاهش درد و رنجش با او شوخی می‌کند: «من به تو شک دارم، فکر کنم گنج پیدا کرده ای. بهترین برندها را می‌پوشی و خوب می‌خوری و می‌نوشی. اگر تو را نمی شناختم، خیال می‌کردم یک شغل خفن داری.»

اسامه لبخند کمرنگی می‌زند، بقیه‌ی قهوه‌اش را سر می‌کشد و می‌گوید: «لعنت! من این جمله را از خیلی‌ها شنیدم. می‌خواهی من با لباس‌های کهنه بیرون بروم و توی خرابه‌ها بنشینم و گریه کنم تا باور کنید که بیکارم. من ترجیح می‌دهم غذا نخورم تا اینکه لباس ارزان بپوشم.»

احساس صابر در مورد بیکاری با اسامه متفاوت است. او به رصیف۲۲ می‌گوید: «شخصیت من تغییر کرده است. جامعه به امثال من به‌خاطر بیکاربودنمان، نگاه خشن و سنگدلانه‌ای دارد. من هم به خشونت گرایش پیدا کرده‌ام. بعضی از مردم از نشست‌وبرخاست با من خودداری می‌کنند، چون می‌ترسند نکند ازشان پول قرض بگیرم. به‌دلیل وضعیت بد مالی‌ام دخترها با من وارد رابطه نمی‌شوند. وضعیت روحی‌ام خیلی وخیم‌تر شده. یک روز دنبال کار می‌گردم و وقتی به در بسته می‌خورم، سر بازی‌های ورزشی شرط‌بندی می‌کنم، شاید کمی پول گیرم بیاید.»

دروغ تنها راه فرار من است

صابر ادامه می‌دهد: «به‌خاطر سوءسابقه جایی به من کار نمی‌دهد. تا حالا دو بار به‌دلیل کارهای خشونت‌آمیز زندانی شده‌ام... بستگان و همسایگان سؤال‌پیچم می‌کنند: چه‌کار می‌کنی؟ کی ازدواج می‌کنی؟ دروغ تنها راه فرار من است.»

شاید همه‌ی ما همچون معاذ، کنجکاو باشیم که بدانیم منبع پول توجیبی بیکاران چیست؛ آن هم با این همه گرانی و اوضاع وخیم اقتصادی. به‌همین‌خاطر، سعی کردیم وارد دنیای این افراد شویم و درباره‌ی زندگی نامعلوم آنها بیشتر بدانیم. در کافه‌ای نزدیکی ایستگاه مترو در پایتخت، گروهی از جوانان را یافتیم و دیدیم اکثر آنها با وجود تحصیلات بالای دانشگاهی، بیکارند. آنها هر شب دور یک میز جمع می‌شوند و برای گذران راحتتر روزهای خود، ورق بازی می‌کنند.

صفوان، ۳۰ ساله، فارغ‌التحصیل حقوق، می‌گوید: «ما هر روز در اینجا جمع می‌شویم تا بازی کنیم و گپ بزنیم. خدا می‌داند هرکداممان پول قهوه‌اش را چگونه تهیه کرده است! مثلاً من از مادرم پنج دینار (حدود دو دلار) می‌گیرم تا وقتی دوستانم برای خوردن قهوه دعوتم می‌کنند شرمنده نشوم.»

مراد (۳۴ ساله) اهل استان الكاف، برای دینارهایی كه از اینجا و آنجا قرض می‌گیرد برنامه‌ی مالی دارد. او با خنده می‌گوید: «من در زمینه‌ی اقتصاد و صرفه‌جویی در زمان بیكاری متخصص شده‌ام. مثلاً امروز ده دینار از خواهرم گرفتم و سعی می‌کنم حداقل سه روز را با آن بگذرانم. البته همه‌ی آن صرف قهوه می‌شود، چون بیشتر وقتم را در کافه می‌گذرانم. تنها می‌نشینم، یا بازی کامپیوتری می‌کنم یا مسابقات ورزشی می‌بینم، تا وقتی که دوستانم از سر کار برسند.»

من همین‌جوری هم مرده‌ام

بیکاران تونسی زیر فشار بسیار زیادی زندگی می‌کنند، اما برخی از آنها این فشار را به یک قدرت تبدیل کرده و تسلیمش نمی‌شوند. آنها اجازه نمی‌دهند افسردگی اسیرشان کند. تصمیم می‌گیرند که زندگی عادی داشته باشند، مثل محمدِ ۳۱ ساله، اهل شهر تونس. محمد، فارغ‌التحصیل رشته‌ی اقتصاد، به‌خاطر خنده‌هایش معروف شده است، خنده‌ای که با وجود بیکاری طولانی‌مدت از صورتش محو نمی‌شود. محمد می‌گوید: «از مادرم پنج دینار برای قهوه‌خوردن با دوستانم می‌گیرم. از خواهرم هم ده دینار که برای دست‌کم سه روزم کافی است. زندگی‌ام را به افسردگی نخواهم گذراند، چون از بیکاری که نخواهم مرد.»

وقتی از او در مورد راز خنده همیشگی‌اش می‌پرسم، با لهجه‌ی مصری می‌گوید: «من همین‌جوری هم مرده‌ام. ویروس‌ها، موشک‌ها، جنگ‌ها و وخیم‌شدن اوضاع اقتصادی کشنده‌تر از بیکاری است. هیچ‌کس از گرسنگی نمی‌میرد. زندگی‌ام را افسرده و غمگین نخواهم گذراند. خودم را به‌خاطر اینکه در کشور درحال‌توسعه‌ای هستم که قدر افراد شایسته را نمی داند، نابود نخواهم کرد. رزق‌وروزی دست خداست.»

معاذ هم زبان فرانسه خوانده، اما کارش بنایی است و با اسامه در خانه‌ی کوچکی در یک منطقه‌ی قدیمی زندگی می‌کنند. اسامه تقریباً هیچ امیدی به یافتن کار ندارد و می‌خواهد در اولین فرصت، مهاجرت غیرقانونی کند

احساسات و فعالیت‌های مردان بیکار با زنان بیکار متفاوت است. سُندُس، ۲۹ ساله از تونس، فارغ‌التحصیل زبان انگلیسی است و پنج سال بیکاری را تجربه کرده. او می‌گوید: «بدون شک بیکاری برای ما زن‌ها سختتر از مردان است. آنها دست‌کم می‌توانند به هر کجا که دلشان خواست بروند. ما در خانه و آشپزخانه حبس شده‌ایم، در‌حالی‌که آنها وقتی از کافه یا هر جای دیگر به خانه برمی‌گردند، غذا و لباس تمیزشان آماده است.»

پسرعمویش، سامی )۲۷( ساله، با او هم‌نظر نیست. سامی هم از چند سال قبل تا الان بیکار است. با عصبانیت به او نگاه می‌کند و می‌گوید: «بالاخره یک نفر با تو ازدواج می‌کند و خانواده تشکیل می‌دهی، اما من حتی نمی‌توانم به‌خاطر بی‌پولی به آشنایی با یک دختر فکر کنم. اگر یک شغل رسمی پیدا نکنم باید تا آخر عمرم تنها زندگی کنم.»

محرومیت و جایگاه اجتماعی

به‌گفته‌ی فتحیه سعیدی، متخصص روان‌شناسی اجتماعی، بیکاران زندگی متفاوتی با بقیه دارند. آنها تقریباً از منظر روان‌شناختی اجتماعی از جامعه جدا می‌شوند، چون اعتماد به دیگران و محیط را از دست می‌دهند.

سعیدی به رصیف۲۲ می‌گوید: «بیکاری پیش از آنکه یک مسئله‌ی کاملاً اقتصادی باشد، خطرات روانی و اجتماعی زیادی را به بار می‌آورد، خودْ هم علت است و هم معلول. بیکار احساس می‌کند به‌دلیل حاشیه‌نشینی‌ای که به او تحمیل شده، هیچ نقشی در جامعه ندارد. برخی از آنها کاملاً از همه جدا می‌شوند و برخی از آنها تصمیم به مهاجرت می‌گیرند. کار به انسان ارزش و جایگاه اجتماعی می‌دهد و بنابراین، فرد بیکار احساس می‌کند که هیچ موقعیت اجتماعی در جامعه‌ي خود ندارد و سربار خانواده است. فرد بیکار دچار فشار روانی و افسردگی می‌شود، به ویژه هنگامی که دیگران از او دوری می‌کنند یا او احساس می‌کند که ازش دور شده‌اند، خواه احساسش درست باشد خواه غلط.»

سعیدی در پایان می‌گوید: «در جامعه‌ی ما، اکثر افراد به کسانی گرایش و تمایل پیدا می‌کنند که موقعیت اجتماعی برجسته‌ای دارند. برای همین است که می‌گوییم بیکاری منجربه محرومیت اجتماعی زنان و مردان می‌شود. به‌عنوان مثال، زنان از نظر روان‌شناسی، تحت‌تأثیر بیکاری قرار می‌گیرند. دختران فکر می‌کنند شانس ازدواج و انتخاب شریک زندگی‌شان به کار آنها برمی‌گردد. ازدواج این روزها براساس یک استراتژی اجتماعی است و مردان بیشتر به‌دنبال زنان شاغلند تا زنانِ فاقد درآمد.»


رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.

لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.

Website by WhiteBeard
Popup Image