این فقط کار سرنوشت بود که میشل فوکو برای دورهای در تونس ساکن شد. در آن زمان فوکو به تصویری که ما امروز از او در ذهن داریم شباهت چندانی نداشت، بلکه صرفا یک استاد دانشگاه بود که در فرانسهی پر از فیلسوف بهدنبال جایگاهی برای خود میگشت.
فوکو در تابستان ۱۹۶۵ و پیش از شروع سال تحصیلی جدید به تونس سفر کرد تا در کنار دوست صمیمیاش دانیل دفر که در ازای نرفتن به خدمت سربازی در فرانسه برای تدریس به تونس رفته بود، از آفتاب و دریا لذت ببرد.
این برهه کوتاه تونسی در زندگی فوکو، که بعدها تبدیل به نقطه عطفی در مسیر اندیشه و رویکرد سیاسی او میشود، همچون آزمایشهای دیوانهوارِ علمی به کشف انسانی بیرون از طبقهبندیها و پر از تناقض میانجامد که به این سادگیها هم به چنگ نمیآید.
«فوکو تا قبل از می ۱۹۶۸ فقط در گروههای روانشناسی دانشگاههای فرانسه پذیرفته شده بود و اجازه تدریس در گروههای فلسفه را نداشت. بنابراین هنگامی که به تونس آمد، اولین باری بود که بهعنوان استاد فلسفه سر کلاس میرفت»
حالا چه از روی فروتنی و چه از سر لجاجت، فوکو از نامیدهشدن به چیزی یا ثبت شدن تصویرش یا وادار شدن به داشتن هویتی ثابت متنفر بود. به قول هلوییز لرته در مقاله فوکوی اسرارآمیز، او در طول زندگیاش مجدانه کوشید تا بهمیانجی دوستیهای غیرمنتظره و کنجکاویهای متناقضش از شمال به جنوب، از راست به چپ، از فلسفه به تاریخ، از روانشناسی به سیاست و از وقایع جاری به دوران باستان حرکت کند، بدود، بچرخد، عبور کند و زیگزاگ برود.
معلمی که دوستش داریم و دوستمان دارد
فوکو در دانشکده ادبیات و علوم انسانی تونس بهعنوان استاد فلسفه مشغول به کار شد، اما برخلاف الگوی رایج زمانه با دانشجویانش رابطهای افقی داشت که بیشتر به دوستی نزدیک بود تا استاد-شاگردیِ پدرانه.
فتحی التریکی، استاد فلسفه، در کتاب خاطرات خود که «حافظه و سرنوشت؛ ایستگاههایی در مسیر زندگی من» نام دارد (به نقل از فصلنامه «مثاقفات»، شماره اول، لندن ۲۰۲۰) میگوید: «ما هر روز در دانشگاه و گاهی در کافه العالم یا کتابفروشیها فوکو را میدیدیم... او مشتاق بود که بفهمد ما چه میخوانیم... او به ما که چهار نفری در آپارتمان شماره یک خیابان بورقیبه زندگی میکردیم میگفت 'فرزندان مارکس و کوکاکولا'، چون به نظرش لیبرالهایی بودیم که در عین دفاع از آزادی در همه چیز و آزادیهای عمومی، سنگ انقلاب پرولتری را هم به سینه میزدیم... او این را تناقض یا اسکیزوفرنی نمیدانست، بلکه از نظرش یک پیشرفت واقعی در زمانه دیکتاتوری بود... یک بار بعد از پایان درسی درباره جایگاه انسان در تمدن غرب، هنگامی که از پشت میزش بلند شد تا برود، به او گفتم 'گمانم امروز در تحلیلتان مارکسیست بودید'، او با جملهای جوابم را داد که هرگز فراموش نمیکنم.. 'ما همه تا مغز استخوان مارکسیست هستیم، پس باید به جای نشخوار کردن مارکس جور دیگری فکر کنیم'.. در آن لحظه متوجه معنای پاسخش نشدم، نفهمیدم که طور دیگری اندیشیدن راه را برای خلاقیت فکری باز میکند.. منظورش را وقتی فهمیدم که این تبدیل به اندیشه خودم شد».
این استاد فلسفه دانشگاه تونس در خاطراتش به مصاحبه فوکو با روزنامه فرانسویزبان لابراس تونس اشاره میکند که گفته بود «فقط در تونس و برزیل دانشجویانی چنین جدی و تشنه دانش دیدهام».
فتحی التریکی، شاگرد فوکو، خاطرنشان میکند که «فوکو تا قبل از می ۱۹۶۸ فقط در گروههای روانشناسی دانشگاههای فرانسه پذیرفته شده بود و اجازه تدریس در گروههای فلسفه را نداشت. بنابراین هنگامی که به تونس آمد، اولین باری بود که بهعنوان استاد فلسفه سر کلاس میرفت و دانشگاه تونس برای او آغازگاه تدریس فلسفه محسوب میشد. بر همین اساس میتوانیم کتاب دیرینهشناسی دانش را که او در محله سیدی بوسعید تونس نوشت تلاشی فلسفی بدانیم برای روشن کردنِ زوایا و جلوههای متفاوت روششناسی فوکو با روششناسی ساختارگرا».
او میافزاید که «این برههی تونسی زندگی فوکو بود که او را پس از تثبیت تلاشهای پژوهشیاش در روانشناسی و تاریخ اندیشهها به تفکر نظاممند فلسفی نزدیک کرد. فوکو در دانشگاه تونس دکارت و هوسرل درس میداد. یک کلاس آزاد هم درباره 'جایگاه انسان در تمدن غربی' داشت که با حضور روشنفکران و دانشجویان برگزار میشد. او در کنار سخنرانیهای عمومی متعددی که ارائه میکرد، نخستین بار در تونس بود که در چارچوب کلاسهای زیباییشناسی و تاریخ هنر به شرح رنسانس ایتالیا پرداخت».
مبارزه مخفی
رابطه فوکو با دانشجویانش به کلاسهای درس محدود نمیشد و از دیوارهای دانشگاه فراتر میرفت، چرا که گروههای دانشجویی چپ در آن زمان درگیر مبارزه سیاسی علیه نظام تکحزبی و رهبر آن حبیب بورقیبه بودند. فوکو در آن دوره بهشدت از «عمل انقلابی» انجمن مطالعه و مبارزه سوسیالیستی پرسکتیو (آفاق) که یک سازمان چپ رادیکال بود حمایت میکرد.
در بهار ۱۹۶۸ جنبش دانشجویی تونس موجی از تظاهرات و تحصن به راه انداخت و خواستار آزادی تعدادی از رهبران چپ شد که در دادگاههای امنیتی حکومت با احکام سنگین و حبسهای بالای ۱۰ سال روبهرو شده بودند.
فتحی التریکی درباره این برهه تعیینکننده از زندگی فیلسوف فرانسوی میگوید: «فوکو در رخدادهای مارس ۱۹۶۸ که با خواست آزادی محمد بن جنت (رهبر چپگرای جنبش دانشجویی) و زندانیان سیاسی شروع شد مشارکت کرد… من با جمعی از همکلاسیها و دوستانم که از طرف دانشجویان عضو اتحادیه عمومی دانشجویان تونس انتخاب شده بودیم مراسمی را در دانشکده ادبیات و علوم انسانی ترتیب دادیم و اعتصاب عمومی در دانشکده و دانشگاه را اعلام کردیم. از طرفی هم تصمیم گرفتیم کلاسهای میشل فوکو را از اعتصاب حذف کنیم، چون آنها را دستاوردی میدانستیم که نباید تعطیل میشد. بنابراین به او اطلاع دادیم و او هم پذیرفت».
التریکی ادامه میدهد: «ما در این کلاسها شرکت میکردیم تا بدگمانی و اضطراب را از او دور کنیم. فوکو در آن شرایط سخت و خطرناک محل اقامتش در سیدی بوسعید را به مقر جلسات مبارزات دانشجویی تبدیل کرده بود و انجمن آفاق هم دستگاه تکثیر سنتیاش را به خانه او برده بود. اعلامیهها همانجا نوشته و چاپ میشد. فوکو تمام تلاشش را میکرد تا به ما کمک کند. او هر شب حاتم الزغل را که دانشجو بود با ماشین به نقاط مختلف شهر میبرد و منتظرش میماند تا اعلامیهها را پخش کند… همین برای رد ادعای حکومت مبنی بر شکست جنبش دانشجویی کفایت میکرد و از نگاه ما نشانهی روشنی برای ادامه مبارزه بود. با این وجود پلیس شک کرد که شاید فوکو به جنبش دانشجویی کمک میکند، بنابراین به شبهنظامیان حزب حاکم دستور داد که او را در یک شب زمستانی به باد کتک بگیرند».
بعدها و پس از گذشت چندین سال از آن تجربه، فوکو در آخرین روزهای سال ۱۹۷۸ و در گفتوگوی طولانی خود با دوتچو ترومبادوری در پاریس با دلتنگی از روزهای اقامتش در تونس و مبارزات دانشجویان چپ علیه نظام تکحزبی یاد کرد و با اشاره به تاثیر این تجربه بر خودش، به مقایسه جنبش دانشجویی فرانسه با جنبش دانشجویی تونس پرداخت.
فوکو در این مصاحبه میگوید: «چیزی که باید اضافه کنم این است که این تجربه برای من بسیار مهم بود… من دو سال و نیم در یک کشور جهانسومی به نام تونس زندگی کردم. این یک تجربه تکاندهنده بود؛ اندکی قبل از می ۱۹۶۸ در فرانسه، تظاهراتهای دانشجویی بسیار خشونتآمیزی جریان داشت. مارس همان سال بود که اعتصابها، تحریم کلاسها و دستگیریهای پیدرپی اتفاق افتاد. پلیس به محوطه دانشگاه یورش برد، بسیاری از دانشجویان را با چماق زدند، تعداد زیادی از آنها را به شدت مجروح کردند و بسیاری را بازداشت. دادگاهها هم برای این دانشجویان حکمهای هشت، ده و چهارده سال حبس بریدند… من در جریان این تحولات انقلابی از زنان و مردان جوانی که با شعارنویسی، پخش اعلامیه و چسباندن پوستر دیگران را به اعتصاب تحریک میکردند و خودشان را در معرض خطر واقعی میگذاشتند شگفتزده شدم».
او میافزاید: «کارهایی مثل این کافی بود تا شما جان، آزادی یا بدنتان را از دست بدهید. این خیلی روی من تاثیر گذاشت و یک تجربه سیاسی واقعی برای من بود».
فوکو در ادامه این گفتوگو تاکید میکند که «مارکسیسم برای این جوانان فقط راهی بهتر برای تحلیل واقعیت نبود، بلکه نوعی نیروی اخلاقی و کنش وجودی نیز بود. وقتی به شکاف بین شیوه مارکسیست بودن دانشجویان تونسی و عملکرد مارکسیسم اروپایی (فرانسه، لهستان و اتحاد جماهیر شوروی) میاندیشم، احساس تلخی و ناامیدی میکنم. بنابراین تونس برای من به نوعی فرصتی بود تا دوباره وارد مبارزه سیاسی شوم. این نه در می ۱۹۶۸ فرانسه، بلکه در مارس ۱۹۶۸ در یک کشور جهانسومی برایم اتفاق افتاد».
پس از بازگشت از تونس، فوکو سرنوشت این جوانان را که بیرحمانه در زندانها رها شده بودند دنبال میکرد. دانیل دفر، جامعهشناس و دوست صمیمی فوکو که از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۸۴ در کنارش بود، تعریف میکند که فوکو بهعنوان توریست به تونس برگشته و محاکمههایی که در جریان بودند را پیگیری کرده است. او در محلهها میچرخیده و به سراغ وکلا و خانوادههای دانشجویان میرفته تا از حال آنها باخبر شود. فوکو قبل از بازگشت به پاریس هم حقوق خود را در ازای دستمزد وکلا به آنها میدهد.
دانیل دفر در گفتوگویی که دانشگاه آکسفورد منتشر کرده است میگوید: «ما در نهایت نتوانستیم کاری بکنیم، چون آنها به سیزده چهارده سال حبس محکوم شدند. اما فوکو پول زیادی خرج کرد. تا جایی که میتوانست در تونس ماند تا حقوقش را به دست خانوادهها برساند، چون خیلی از دانشجوها برای تامین معاش خانوادهشان بورسیه تحصیلی گرفته بودند و زندان جلوی این پول را گرفته بود».
یک زندگی صمیمانه و متناقض
فوکو که در کنار شاگردانش علیه رژیم حبیب بورقیبه دست به مبارزه مخفیانه زده بود، همان کسی است که دعوت بورقیبه را برای حضور در کاخ ریاستجمهوری و ملاقات با او پذیرفت.
فتحی التریکی پرده از راز این ملاقات بین فیلسوف فرانسوی و رئیسجمهور تونس برمیدارد و میگوید: «حبیب بورقیبه در کاخ قرطاج از فوکو پذیرایی کرد و در حین گفتوگو از او خواست که به دانشجویان تونسی دکارت درس بدهد تا نسل جدید قواعد تفکر را بیاموزد. این را خود فوکو برای دوستم احمد الحسناوی که از شاگردان او بود و اکنون استاد فلسفه دانشگاه تونس است تعریف کرده بود. فوکو درخواست بورقیبه را میپذیرد و همین میشود که کتابهای 'گفتار در روش' و 'تأملات در فلسفه اولی' از رنه دکارت را با خوانش هوسرل به ما درس میدهد». شایان یادآوری است که رشیده التریکی، پژوهشگر تونسی، سخنرانیهای فوکو در دانشگاهها و مراکز فرهنگی تونس را جمعآوری و منتشر کرده است.
میشل فوکو در دنیای موازی با سیاست و فلسفه، زندگی جنسی پرحاشیهای در تونس داشت. گای سورمان، نویسنده فرانسوی، در مقالهای با عنوان «دیگر استعداد جنایت را توجیه نمیکند» فوکو را متهم به آزار جنسی کودکان میکند و درباره «ماجراجوییهای جنسی ممنوعه» او در تونس مینویسد: «میشل فوکو، فیلسوف و ستاره روشنفکری دهه ۱۹۷۰، تا آنجا پیش رفت که هر قانون و هر معیاری را نوعی سرکوب دولت و بورژوازی دانست. او به نام آزادی کاملی که بیش و پیش از همه برای خودش قائل بود، پسربچههای تونسی را، به این بهانه که آنها هم حق لذت بردن دارند، به خدمت گرفت. فوکو به سرنوشت قربانیان اهمیت چندانی نمیداد، یا شاید هم ترجیح میداد این واقعیت را نادیده بگیرد که آنها قربانیان یک امپریالیست سفیدپوست پیر هستند».
سورمان این اتهامات را یک بار دیگر هم در یک برنامه تلویزیونی تکرار کرد. اینها همان اتهاماتی هستند که به نوعی در کتاب «فوکو و انقلاب ایران: جنسیت و اغواگریهای اسلامگرایی» نوشته ژانت آفاری و کوین اندرسون نیز بازتاب یافتهاند. این دو در کتابشان خاطرنشان میکنند که فوکو هنگام اقامتش در تونس و بعدها در سفری که همزمان با انقلاب علیه شاه به ایران داشت، پیوسته در برابر این فرهنگهای «شرقی» که از نظرش مانند یونانیان باستان بودند نوعی سهلانگاری جنایتکارانه نشان داده و چشم خود را بر روی رفتار وحشیانهی پدوفیلها بسته است.
به هزار و یک دلیل باید برگشت
فوکو در اواخر سال ۱۹۶۸ چمدانهایش را بست و به پاریس بازگشت. دلایل رفتنش مشخص نبود و بعدها هم هرگز دربارهاش صحبت نکرد. دانیل دفر معتقد است پلیس تونس در تابستان ۱۹۶۸ و در پی فعالیتهای فراوانی که فوکو برای حمایت از دانشجویان بازداشتی داشت، او را وادار به ترک تونس کرده است. فوکو سپتامبر ۱۹۶۸ برای تدریس به تونس برمیگردد، اما طولی نمیکشد که دوباره این کشور را برای آخرین بار ترک میکند.
ادوارد سعید، متفکر فلسطینی، روایت دیگری از دلایل خروج فوکو از تونس دارد و این بازگشت را به پیامدهای جنگ ششروزه مرتبط میداند. سعید در مارس ۱۹۷۴ به همایشی در پاریس میرود که ژان پل سارتر و مجله فرانسوی Les Temps Modernes (عصر جدید) درباره صلح در خاورمیانه برگزار کرده بودند. او آنجا با فوکو دیدار میکند و درباره دلایل خروجش از تونس میپرسد. ادوارد سعید میگوید: «میشل فوکو آمد و خیلی زود به من گفت که در مورد موضوع همایش حرفی برای گفتن ندارد و مثل هر روز خیلی سریع آنجا را ترک خواهد کرد تا به کارهای تحقیقاتی خود در کتابخانه ملی بپردازد. اما سالها بعد (تقریبا یک دهه پس از مرگ او در سال ۱۹۸۴) متوجه شدم که چرا فوکو علاقهای نداشت با من درباره سیاست در خاورمیانه حرف بزند. دیدیه اریبون در کتابی که درباره زندگینامه فوکو نوشته فاش میکند که او سال ۱۹۶۷ در تونس تدریس میکرده و بلافاصله پس از جنگ ششروزه بین اعراب و اسرائیل، بسیار عجولانه و در شرایطی غیرعادی، تونس را ترک میکند. به گفته فوکو، دلیل خروجش وحشت او از شورش علیه اسرائیل و یهودیستیزی در میان اعراب بوده است، اما یکی از همکاران تونسی او در دهه ۱۹۸۰ توضیح میدهد که رفتن فوکو دلایل دیگری داشته است. من هنوز نمیدانم کدام روایت درست است».
فوکو بزنگاه ۵ ژوئن ۱۹۶۷ در تونس را با تمام خشونتش تجربه کرد. اخباری که از جبهه جنگ در مصر میرسید احساسات هزاران نفر را به شکل بیسابقهای برانگیخت و تونس در چنان وضعیت آشفتهای قرار گرفت که صوفی بسیس، مورخ یهودی تونسی، آن روز را «روز سرنوشتساز تاریخ مهاجرت یهودیان» توصیف میکند.
بسیس مینویسد: «تظاهراتی در پایتخت تونس شکل گرفت. دانشجویان از دانشگاه بیرون آمدند و با شعارهایی علیه ایالات متحده آمریکا مسئولیت حمله برقآسای اسرائیل را به گردن این کشور انداختند. معترضان به سمت مرکز فرهنگی آمریکا در مرکز شهر حرکت کردند. چند مامور پلیسی که سریع به آنجا اعزام شده بودند نتوانستند جلوی خرابکاری و آتش زدن پرچم آمریکا را که برای اولین بار در تاریخ تونس اتفاق میافتاد بگیرند. جمعیت زیاد شده بود و عدهای هم سعی داشتند با حمل تصاویر حبیب بورقیبه تظاهرات را کنترل و منحرف کنند. معترضان تحت تاثیر این عده کم مسیرشان را به سمت کنیسه بزرگ پایتخت تغییر دادند و ویترین مغازههای تاجران یهودی را شکستند. دهها دانشجوی طرفدار حزب کمونیست و جنبش چپگرای آفاق که از تغییر جهت اعتراضات به سمت یهودستیزی خشمگین بودند، زنجیرهای انسانی تشکیل دادند تا نقشه خرابکارها را نقش بر آب کنند. سنگهای شعلهور به سمت کنیسه پرتاب شدند و آتش زبانه گرفت. بسیاری از یهودیانی که در اطراف کنیسه جمع شده بودند کوشیدند برای فرار از خشونتهای خیابانی سنگر بگیرند یا به دوستان مسلمان خود پناه ببرند».
«تونس برای من به نوعی فرصتی بود تا دوباره وارد مبارزه سیاسی شوم. این نه در می ۱۹۶۸ فرانسه، بلکه در مارس ۱۹۶۸ در یک کشور جهانسومی برایم اتفاق افتاد»
فوکو هنگام تماشای این رویداد در شوک و ترس فرو رفته بود. فتحی التریکی درباره گفتوگوی خود با استادش در این لحظات میگوید: «بحث شدیدی درباره تغییر مسیر تظاهرات بین ما درگرفت و او در پایان متقاعد شد که رژیم، حزب حاکم و پلیس مسئول این حملات هستند، حتی اگر تعدادی دانشجو هم به این انحراف پیوسته باشند».
بعدها مستندات تاریخی ثابت کردند که دانشجویان چپگرا هیچ ارتباطی با حمله به شهروندان یهودی و کنیسهها نداشتند، بلکه تظاهرات در متن اختلافات داخلی حزب حاکم و توسط یکی از جناحهای داخل حزب سوسیالیست مشروطه سازماندهی شده بود. محمد باجی قائد سبسی که در آن زمان وزیر کشور بود، درباره این رویداد در کتاب خاطراتش به تفصیل صحبت کرده است.
اما ادوارد سعید بخش دیگری از زندگی فوکو و دیدگاههایش را روشن میکند و درباره مواضع مبهم او در خصوص اسرائیل میگوید: «ژیل دلوز در اواخر دهه ۱۹۸۰ به من گفت که فوکو و او در اوج صمیمیت و دوستی به دلیل اختلافشان بر سر مسئله فلسطین با یکدیگر به اختلاف خوردهاند. حمایت فوکو از اسرائیل و طرفداری دلوز از فلسطین باعث شده آنها از هم جدا شوند. پس جای تعجب ندارد که فوکو نمیخواست در مورد خاورمیانه با من یا هیچکس دیگری بحث کند».
رصيف22 منظمة غير ربحية. الأموال التي نجمعها من ناس رصيف، والتمويل المؤسسي، يذهبان مباشرةً إلى دعم عملنا الصحافي. نحن لا نحصل على تمويل من الشركات الكبرى، أو تمويل سياسي، ولا ننشر محتوى مدفوعاً.
لدعم صحافتنا المعنية بالشأن العام أولاً، ولتبقى صفحاتنا متاحةً لكل القرّاء، انقر هنا.
انضم/ي إلى المناقشة
مستخدم مجهول -
منذ 3 أيامكل التوفيق ومقال رائع
Ahmad Tanany -
منذ أسبوعتلخيص هايل ودسم لجانب مهم جداً من مسيرة الفكر البشري
مستخدم مجهول -
منذ أسبوعلا يوجد اله او شئ بعد الموت
Mohammed Liswi -
منذ أسبوعأبدعت
نايف السيف الصقيل -
منذ أسبوعلا اقر ولا انكر الواقع والواقعة فكل الخيوط رمادية ومعقولة فيما يخص هذه القضية... بعيدا عن الحادثة...
جيسيكا ملو فالنتاين -
منذ اسبوعينمقال بديع ومثير للاهتمام، جعلني أفكر في أبعاد تغير صوتنا كعرب في خضم هذه المحن. أين صوت النفس من...